خلاصة:
این نوشتار در پی این است که جایگاه رویکرد عقلی در برخی از مکاتب را بررسی کند؛ هر چند که به حکم ضرورت، به معرفی چیستی عقل نیز پرداخته است.در قسمت مکاتب فلسفی هم به فلسفه اسلامی پرداخته شده و هم به طور اجمال به فلسفه غرب مروری شده است. در مبحث گرایش کلامی، نظرات کلامی اشاعره، ماتریدیه، معتزله و شیعه اثتاعشری را ـ بدون توجه به مکتب اشعری گونه اخباری و تفکیکی که در خور نقد است ـ بررسی کردهایم. آن چه مسلم شده، این است که در چیستی عقل اختلافی نیست. اختلاف در میزان و نحوهٔ بهکار گیری این نعمت الهی در تحلیل مسائل میباشد.
ملخص الجهاز:
آیا کسی که از عقلی ضعیف برخوردار است، باید به عقل خود اکتفا کند، یا پیرو عقل دیگران باشد؟!» (منطقی سجستانی، 1974م: 44) در فلسفه اسلامی، عقل در معانی مختلفی به کار میرود؛ چرا که در حوزه گسترده فلسفهای که با پسوند اسلامی کوشیده است فاصله خود را از اسلام کم و کم تر کند، بلکه به حد صفر برساند، در درجه اول، عقل به نظری و عملی تقسیم میشود.
اهل حدیث به خاطر اسراییلیاتی که در احادیث نبوی راه یافته بود، بدون این که به مقتضای عقل و عقلانیت توجه کنند، گرفتار تجسیم و تشبیه و اعتقاد به رؤیت خدای متعال و جبر و قدیم بودن قرآن و غیر مخلوق بودن آن شدند، و خدا را بر عرش نشاندند، و او را دارای ید و سمع و بصر پنداشتند، و آیه «و جاء ربک» را مانند دیگر آیات، حمل بر معنای تحت اللفظی کردند، و به طور کلی از کاروان عقلا و ارباب تعقل و تفکر دنبال ماندند.
ک: ربانی گلپایگانی، 1377: ص255 ـ 256) کتب کلامی اشعری مانند شرح مواقف و شرح مقاصد، چنان با استدلالات عقلی و فلسفی درآمیخته که اگر کسی با مذاق و مشرب نویسندگان آن ها آشنا نباشد، چنین میپندارد که آن ها از معتزله، معتزلی تر، و در مقابل عقل گرایان، کاسه های داغ تر از آش بودهاند؛ غافل از این که آن ها میخواستند با سلاح استدلال همان عقاید اهل حدیث را بر کرسی نشانند!