خلاصة:
بحث از معاد در نظام فلسفی ابن سینا و ملاصدرا جایگاه ویژه ای دارد. مبانی فلسفی در زمینه چیستی نفـس ، حـدوث روحانی نفس ، تناسخ و مادیت قوه خیال در نظام سینوی ، پذیرش معاد با بدن مادی جسمانی را ناممکن می کنـد و در نتیجه ، پذیرش تقلیدی معاد جسمانی در برخی آثار ابن سینا باید بر معنای دی گری از جسمانیت توجیه شود. اما صدرا با تدقیق در مباحث علم النفس و پذیرش و برهانی کردن اصولی همچون تجرد خیال و جسمانی ه "الحدوث بودن نفس ، به تبیینی عقلی از معاد جسمانی دست یافت .
ملخص الجهاز:
"چنان کهدر مواردی هم به دنبال فارابی ﴿و البته به دنبال این د و، شـیخ اشراق در کتاب تلویحات ٦۰ و برخ ی دیگر از فیلسوفان ، اجرام فلکی را محـل تخیـل ایـن نفـوس دانسته و بر آن شده اند که نفوس این دسته از انسان ها که هنوز به تجرد عقلی نرسـیده انـد، بـه جـرم فلکی تعلق می یابند و از آنجا که قوه خیال ایشان مادی بوده و با فساد بدن مادی از بـین رفتـه اسـت ، این جرم فلکی محلی می شود که این نفس تخیل خود را به کمک قوه خیـال آن جـرم فکلـی انجـام دهد و با این صور خیالی حاصل از جرم فلکی تألم یا التذاذی یابد.
۷۷ آیا بساطت و تجـرد از مـاده ، منافی تکثر بالعدد به حسب تکثر ابدان نیست ؟ آیا اگر بگوییم ماده بدنی حامل ام کان حدوث نفـس است و با رسیدن بدن به مرتبه ای خاص ، نفس مجرد در آن حادث می شود، نمی توان همین بـدن را حامل امکان عدم نفس هم دانست ؟۷۸ افزون بر این ، طبق نظر مشاء این نفس مجرد حادث، با کسب معار ف و معقولات که از کمـالات ثانویه او هستند، از قوه به فعلیت می رسد و معادش در سلک مقـربین و ملایکـه اسـت ، و اگـر ایـن فعلیت عقلی برای او حاصل نشود ،۷۹ به لحاظ تعلقی که به بدن ما دی خود دارد ، تـوا ن پیوسـتن بـه عالم عقول محض را ندارد و از این رو، بر اساس برخی دیدگاه ها، چون انعدام ایـن امـر مجـرد نیـز استحاله دارد، تعلقی ، نه از سنخ تعلق نفس به بدن که مستلزم تناسخ باشد، به جـسم فلکـی حاصـل می کند تا آن جسم فلکی موضوع تخیل نفس واقع شود و از این صور متخیل ، متلذذ یا متـألم شـود ."