خلاصة:
یونانیان در تربیت کودکان و نوجوانان خود سعی وافری داشتند، اما آغازگر مباحث نظری در این خصوص را سقراط دانستهاند. پس از او، افلاطون و ارسطو در اندیشهورزی درباره اخلاق و تربیت گامهای بلندی برداشته و دیدگاههای موثری ارائه دادند. ارسطو پارهیی از اندیشههای اخلاقی ـ تربیتی آن دو را پذیرفت و پارهیی دیگر را به نقد کشید و خود با اندیشهیی مستقل راه جدیدی گشود. نوشتار حاضر در پی آن است تا مبادی نظری و توصیههای تربیتی او را استخراج کرده و با استفاده از دیدگاههای شارحان وی تا حدی برخی گرههای موجود در فهم اندیشههای اخلاقیـ تربیتی وی را بگشاید.
ملخص الجهاز:
این دیدگاهی است که افلاطون و ارسطو با آن موافق نیستند و روح آدمی را واجد ساحتهایی دیگر نیز میدانند که باید در تعلیم و تعلم اخلاقی بطور مستقل مورد توجه قرار گیرند.
»( 56 ) مراد ارسطو آن است که فاعل اخلاقی از حیث آسیبها رنج میکشد، اما از آن حیث که این فضیلت او را به غایتی مطلوب ـ همچون افتخار و شرافت ـ میرساند، انجام فعل برایش نوعی لذت نیز به همراه خواهد داشت.
( 57 ) بنابر منظور وی از اینکه میگوید فضایل را نمیتوان آموزش داد و آموخت، آن است که این امر، با آموزشهای نظری صرف ممکن نیست و متعلم برای آموختنشان باید به آنها تشبث بجوید و بنحو عملی آنها را در خود محقق strong weak کند.
( 61 ) از همینرو باید کودکان و نوجوانان را بگونهیی تربیت کرد که نوعی بصیرت در آنان ایجاد شود تا بتوانند در شرایط گوناگون درست تصمیمگیری کنند؛ همانطور که برخی ارسطوییان معاصر تصریح کردهاند: محدود کردن خود به قوانین کلی، دستور العملی برای کودن شدن است.
( 68 ) بنابرین، از نظر ارسطو یکی از اصول تربیت کودکان و نوجوانان آن است که باید آنها را بگونهیی تربیت کرد که نقش خود را در جامعه بدرستی ایفا کرده و بتوانند به ثبات حکومتی که بر آنان حاکم است کمک کنند و درنتیجه از مزایای جامعهیی دارای اقتدار سیاسی برخوردار گردند.
نکته دیگر در آموزههای ارسطو برای تعلیم و آموزش کودکان آن است که باید آنها را تا سن بلوغ آزاد گذاشت.