خلاصة:
ارسطو در تقابل با جایگاه معرفت شناسی مثل، به طرح نظریه عقل فعال پرداخت. مشاییان بعد از ارسطو برداشتهای متعددی از عقل فعال نموده اند. ابن سینا عقل فعال را موجودی مجرد و مستقل از نفس معرفی نمود که در سلسله عقول در مرتبه آخر قرار دارد و صور عینی و علمی را به عالم ماده و نفوس افاضه می کند. عقل فعال صور ادراکی را به نفوس مستعد افاضه می کند، یعنی نفوسی که بواسطه طی مراتب تجرید حسی و خیالی و عقلی آماده پذیرش افاضه عقل فعال باشند. اما بعضی مبانی فکری ابن سینا مثل رابطه طولی میان مراتب ادراک، عرض انگاشتن علم، انکار اتحاد عاقل و معقول و نفی حرکت جوهری با این رویکرد معرفتی تقابل دارند و ناقض تجریدند، لذا معرفت چیزی جز افاضه عقل فعال نیست. لازمه این سخن، پذیرش وجود معقولات به نحو مستقل نزد عقل فعال و به تعبیری پذیرش مثل در بعد معرفتی است که محل انکار ابن سینا است. بنابراین عقل فعال ارسطو که در تقابل با مثل شکل گرفته بود، در ادامه مسیر فلسفه دوباره به دامن نظریه مثل باز می گردد.
ملخص الجهاز:
"در نظام ارسطو این امر بالفعل، عقل فعال (ποιητικος νους) خوانده میشود: 33 همانگونه که در کل طبیعت چیزی وجود دارد که برای هر طبقهای از موجودات ماده است (یعنی چیزی که بالقوه همه چیزهاست) چیزی وجود دارد که علت و مولد است، به این معنا که همه آن چیزها را میسازد، (که نسبت آن به چیز اول مثل نسبت صنعت است به ماده) درست به همین سان در قلمرو نفس نیز باید این تمایز وجود داشته باشد.
به نظر ابنسینا، نفس انسان در هر مرتبه ادراکی فعالیتی را برای آمادهسازی متعلق ادراک انجام میدهد، یعنی در هر مرحله ادراک (از حس تا خیال و عقل) نفس ناطقه، ماده یا لواحق آن را از صورت شیء جدا میکند.
تأثیر نقش معرفتی عقل فعال بر مثل به نظر میرسد این معنا از ادراک با برخی دیگر از نظرات ابنسینا همخوانی ندارد و گرچه در مقام تبیین، ادراک را بر دو پایه تجرید و افاضه بنا میکند، اما اگر بخواهیم وی را ملتزم به کل چارچوب فکریاش بدانیم باید یک پایه از ادراک را کنار بگذاریم.
از سوی دیگر، بر اساس برهان ذهول، نفس در این حال برای دسترسی مجدد به صور ادراکی نیازمند افاضه عقل فعال است.
البته چنانچه گفته شد، تجرید معد ادراک است و اصل صورت ادراکی به وسیله عقل فعال افاضه میشود، اما با توجه به توضیحات قبلی معلوم میشود که نفس توان هیچ فعالیتی از جمله تجرید در هیچ مرتبهای را هم ندارد."