خلاصة:
مقاله حاضر، نخست به بررسی نکات عمده جهان بینی گنوسیها در باره دوگانگی روح و
جسم و هبوط روح از عالم بالا، و اسارت آن در جسم پرداخته و ضمن اشاره به دیدگاه
اورفهای-فیثاغوری و افلاطون در یونان باستان، و نیز نگرش اسکندرانی، پیشینه این
اندیشهها را نشان میدهد.آنگاه دو مکتب نوسی، سوری مصری و ایرانی را معرفی کرده،
و در بخش دوم، ابیات برجسته قصیده عینیه، با استفاده از رسائل اخوان الصفا شرح داده
میشود.و با مقایسه قصیده عینیه، با یکی از متون گنوسی، آن را دارای ساختار گنوسی
دانسته، و در پایان با تأکید بر نقش اخوان الصفا در آشنایی حکما و عرفای مسلمان، با
اندیشههای گنوسی و هرمسی، پیشینه آشنایی تمدن اسلامی با این افکار را نشان میدهد.
ملخص الجهاز:
مسیحیت اولیه؛ عناصر مشترک همه این مذاهب عبارت است از:اعتقاد به دوگانگی عالم علوی و الهی از یک سو و عالم سفلی یا دنیا از سویی دیگر، مفهوم انتزاعی از خدا با نفی احتمال هرگونه معرفتی نسبت به ذات او، پست شمردن عالم محسوس بر پایه تعالیم افلاطونی در باره ماده، هبوط روح آدمی از عالم برتر به عالم جسمانی، اعتقاد به قوای واسطه یا موجودات عالم برزخ که به واسطه ایشان فعل خداوند در عالم محسوس، ظاهر میشود، ریاضتهای لازم برای رهایی روح از بند عالم و بالاخره ایمان به کشف و شهودی که در حالت جذبه به انسان دست میدهد.
(اخوان الصفا، 4، 1957/184-185) حتی اذا قرب المسیر الی الحمی و دنا الرحیل الی الفضا الاوسع آگاه شدن نفس ناطقه از اصل خود همان گنوسیس است، با شناخت اصل روحانی خود در مییابد که از مشرق نور به مغرب ظلمت تبعید گردیده و به سخن حافظ: که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم چنین قفس نه سزای چومن خوشی خوش الحانی است روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس که در سراچه ترکیب تخته بند تنم در قصیده مروارید نیز آمده است: به یاد آورم مرواریدی را که برای آن به مصر فرستاده شده بودم، ...