خلاصة:
در عالم قدیم ، با توجه به مفروض بودن ماهیـت دینـی اجتمـاع سیاسـی و نظـم مطلوب، حکومـت در کـانون نظریـه پـردازی قـرار داشـت . بـا ورود اندیشـه هـای متجددانه به عالم ایرانی در عصـر قاجـار، شـاهد فروپاشـی بـداهت ایـن باورهـا و ضرورت بازاندیشی در آنها هستیم . روشن فکران در عصـر قاجـار متصـدی چنـین امری بودند. آنها چه میزان در بازاندیشی این باورها موفق شـدند؟ روشـن فکـران برای بازاندیشی در باورهای به میراث رسیده از عالم قدیم ، با موانع عملـی مواجـه بودند. از این رو آنها به جای پرداختن بـه بنیـانهـای اجتمـاع سیاسـی و دولـت ، استعمال درست اختیار سیاسی را - همانند متفکران عالم قدیم - موضوع اصـلی نظریه پردازی خود قرار دادند. ولی بازاندیشـی دربـارة ترتیبـات سیاسـی و نحـوة کاربست اختیار سیاسی توسط حکومت ، بدون دریافتی از ماهیت اجتماع سیاسی ممکن نبود. از این رو روشن فکران بـا پـذیرش نظریـه ای ضـمنی دربـارة اجتمـاع سیاسی و با بهرهگیری از دو شاخص «خیر عمومی » و «حقوق عامه »، به بازاندیشی در نظریة سلطنت و رابطة شریعت و نظم سیاسی پرداخته ، نظریه جدیدی دربارة حکومت عرضه کردند. اما نتیجه این رویکرد، خلق تنش تدریجی میـان باورهـای قدیم و جدید از نظم سیاسی و پدیدار شدن نظریه هـای سیاسـی نوسـازی شـده فقهی بود. این نظریات با وجود تلاش برای مقاومـت در برابـر تصـورات جدیـد از نظم سیاسی ، برای اولین بار ناچار شدند که ماهیت اجتماع سیاسی و نه خصوصـیات حکمران مطلوب را موضوع دقت نظر خود قرار دهند. در نتیجه ، پدیدار شدن تفکـر روشـن فکـری توانسـت پرسـش از ماهیـت دولـت و اجتمـاع سیاسـی را در کـانون
ملخص الجهاز:
"میرزا ملکم خان، حضور بحرانآفـرین تجدد و ضرورت بازسازی نظم سیاسی را به خوبی توصیف کرده است : «نقشة آسیا را در پیش خود بگذارید، تاریخ این صد سال گذشـته را بـاز نمایید و روش این دو سیل هایل را که از کلکته و پطرزبوغ رو به ایـران راه افتاده، درست تحقیق نمایید و ببینید ایـن دو سـیل کـه در اول محسـوس نبودهاند، در اندک مدت چه قدر بزرگ شدهاند؟ چه شهرها خراب کردهانـد و چه دولت ها را غرق نمودهاند؟» (ملکم ، ١٣٨١: ٢٦) در این وضعیت ، دیگر امکان پذیرش مفروضات گذشته دربارة ماهیت نظم سیاسـی و نظریه پردازی دربارة حکومت بر مبنای آن وجـود نداشـت و طـرح پرسـش از بنیـادهـا و خاستگاه نظم سیاسی بـه امـری ضـروری تبـدیل شـد.
این رخداد به معنـای شکسـت پـروژة فکری روشن فکران عصر قاجار نیست ؛ بلکه آنها با بهرهگیری از نظریـه ای ضـمنی دربـارة دولت و اجتماع سیاسی و خلق پرابلماتیک شریعت و قانون، جایگاه «شریعت » را به مثابـة الگوی درست نظم در اجتماع سیاسی بازاندیشی کرده و با گذار به مفهوم «قانون»، زمینة دریافتی جدید از مناسبات و روابط حاکم میان اعضای اجتماع سیاسی را فراهم ساختند.
نظریة روشن فکران دربارة حکومت ، ریشه در دریافتی از ماهیـت اجتمـاع سیاسـی و دولت دارد که با برداشت های دینی از اجتماع سیاسی و نظم هنجـارین حـاکم بـر آن در نظریه های عالم قدیم (به طور خـاص نظریـة سـلطنت اسـلامی آرمـانی و ولایـت فقیـه ) سازگار نیست ."