خلاصة:
یکی از مباحث روشن و ضروری در کلام اسلامی مسئلة ختم نبوت است، به این معنا که بعد از پیامبر اسلام6 پیامبری مبعوث نخواهد شد. اما تبیین فلسفة این مسئله در کلام جدید شکل نوینی به خود گرفته است و برخی روشنفکران مسلمان با نگرش و پرسشهای برآمده از مدرنیسم به تحلیلی مغایر با تحلیل سنتی به آن پرداختهاند. آنان با نگاهی متفاوت بر این باورند که بلوغ و رشد عقلی بشر یا پویایی علوم جدید موجب ختم نبوت است. نوشتار حاضر بر آن است پس از تحلیل و نقد دیدگاههای روشنفکران به این نکته بپردازد که فلسفة اصلی خاتمیت را باید در خود دین، یعنی کمال و تحریفناپزیری اسلام، و همچنین در وجود مبارک پیامبراعظم6 جستجوکرد.
ملخص الجهاز:
"صرف نظر از ضروری بودن مسئلة خاتمیت، ادله و شواهد فراوانی بر این مهم وجود دارد که پیامبر اسلام( پایانبخش سلسلۀ پیامبران آسمانی است و دین او پایانبخش ادیان الهی است و تا ابد بشر را کفایت میکند، زیرا طراح اصلی اندیشة خاتمیت، که قرآن مجید است، می فرماید: ما کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شیء علیما (احزاب:40) محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست.
(سروش، 1372: 77-78) از کلمات صاحب این نظریه فهمیده میشود که پیامبر اسلام( شارح خاتم نیست، فقط خاتم انبیا است؛ هر کس با مراجعه به متون وحی برای خود برداشتی دارد که برای او حجت است و نیاز به تفسیر دیگری ندارد تا نبوت تجدید شود.
هدف صاحب فرضیه این است که با توجه به تداوم تجربۀ پیامبرانه دیگر نیازی به پیامبر جدید نیست، چون فایدة تجدید نبوت این بود که دین توسعه پیدا کند و همۀ آن برای مردم بازگو گردد ولی با بسط تجربههای پیامبرانه در زمان ختم نبوت دیگر این نیازها بر طرف میشود.
رشد عقلی بشر در فلسفۀ ختم نبوت تشریعی هیچ دخالتی ندارد، بلکه فلسفۀ خاتمیت در نبوت تشریعی آن است که بعد از پیامبر خاتم هیچ سخن قابل گفتن وجود نداشته تا پیامبر مشرع دیگر بیاید تا آن سخن را بیان نماید، بدان سبب که آنچه را بشر به وسیلة وحی به آن میرسد و نیاز دارد محدود و متناهی است."