خلاصة:
این پژوهش به بررسی رابطه میان هویت کالبدی شهر با استفاده از الگوی مطرح انسانشناسی بدن میپردازد تا راهی برای فهم معنای شهر در انسانشناسی شهری باشد. با در نظر گرفتن هویت منسجم تهران در گذشته جامعه مورد پژوهش میدان امام خمینی (توپخانه) شهر تهران انتخاب و این پرسشها مطرح شد که تهران ”بیهویت“ کنونی چگونه اداره میشود؟ آیا بیهویتی تهران موقعیتی درونیشده و تغییرناپذیر است یا امکان بازگشت به گذشته و یا رفتن به سوی هویتهای منسجم در واقعیتهای کالبدی یا بازنماییها در آینده وجود دارد؟ برای پاسخ الگوی سه سطحی بدن فردی، بدن اجتماعی، بدن کیهانی در انسانشناسی بدن را در نظر داریم که هر سه در یک رابطه پیوستاری، تعاملی و عمودی نسبت به یکدیگر قرار میگیرند. در این الگو شهر به مثابه کالبد در نظر میگیریم و به ترتیب شهروندان، گروههای اجتماعی و شهر کیهانی شهروندان را در مقابل سه سطح فوق قرار میدهیم. در این بررسی مشخص شد که جامعه مورد پژوهش در بیهویتی خویش لزوما رابطه کالبدی و فضایی با شهروندان خود ندارد و بدن فردی، در تضیفشدهترین موقعیت در رابطهای فرودست نسبت به بدن اجتماعی قرار دارد. از سوی دیگر تهران شهر گروههای اجتماعی است که منتسب به هیچ یک نیست و این رابطه متناقض را نشان میدهد و در این زمینه با یک گسست هویتی مواجه است. این نیز معلوم شد بدن کیهانی در نزد شهروندان نیز انسجام هویتی ندارد. این وضعیت بدون دخالت سیاستگذاران شهری به ایجاد یک شهر با هویت منسجم و شخصیت شهری منجر نمیشود.این پژوهش به بررسی رابطه میان هویت کالبدی شهر با استفاده از الگوی مطرح انسان شناسی بدن میپردازد تا راهی برای فهم معنای شهر در انسان شناسی شهری باشد. با در نظر گرفتن هویت منسجم تهران در گذشته جامعه مورد پژوهش میدان امام خمینی (توپخانه ) شهر تهران انتخاب و این پرسش ها مطرح شد که تهران ”بیهویت “ کنونی چگونه اداره میشود؟ آیا بیهویتی تهران موقعیتی درونیشده و تغییرناپذیر است یا امکان بازگشت به گذشته و یا رفتن به سوی هویت های منسجم در واقعیت های کالبدی یا بازنماییها در آینده وجود دارد؟ برای پاسخ الگوی سه سطحی بدن فردی، بدن اجتماعی، بدن کیهانی در انسان شناسی بدن را در نظر داریم که هر سه در یک رابطه پیوستاری، تعاملی و عمودی نسبت به یکدیگر قرار میگیرند. در این الگو شهر به مثابه کالبد در نظر میگیریم و به ترتیب شهروندان ، گروه های اجتماعی و شهر کیهانی شهروندان را در مقابل سه سطح فوق قرار میدهیم . در این بررسی مشخص شد که جامعه مورد پژوهش در بیهویتی خویش لزوما رابطه کالبدی و فضایی با شهروندان خود ندارد و بدن فردی، در تضیف شده ترین موقعیت در رابطه ای فرودست نسبت به بدن اجتماعی قرار دارد. از سوی دیگر تهران شهر گروه های اجتماعی است که منتسب به هیچ یک نیست و این رابطه متناقض را نشان میدهد و در این زمینه با یک گسست هویتی مواجه است . این نیز معلوم شد بدن کیهانی در نزد شهروندان نیز انسجام هویتی ندارد. این وضعیت بدون دخالت سیاست گذاران شهری به ایجاد یک شهر با هویت منسجم و شخصیت شهری منجر نمیشود.
ملخص الجهاز:
"مقایسه با شهرهای بزرگ توسعه یافته کشورهای مختلف در نظر بگیریم تا رسیدن به چنین موقعیت هایی فاصله زیادی وجود دارد درحالیکه تهران به عنوان پایتخت یک کشور درحال توسعه به شهرهای بزرگ کشورهای درحال توسعه هم شباهت چندانی ندارد و این موقعیتی که شاید بتوان آن را با مفهوم ”گذار 1 “ توصیف کرد یعنی موقعیتی که بیهویتی به کالبد و فضای شهری آن منتقل و تهران یک شهر با هویت های نامنسجم شده است ؛ بنابراین باید پرسید تهران ”بیهویت “ چگونه اداره میشود؟ آیا ”بیهویتی“ تهران موقعیتی درونیشده و تغییرناپذیر است یا امکان بازگشت به گذشته یا رفتن به سوی هویت های منسجم در واقعیت های کالبدی یا بازنماییها در آینده وجود دارد؟ شهر، شهروند و کالبد انسانی هاروی به نقل از رابرت پارک 2 میگوید شهر به عنوان موفق ترین تلاش انسان برای ایجاد جهانی که بتواند در آن زندگی کند، به زیست گاهی اجباری بدل شده است و اگر انسان از ماهیت کارش درک درستی نداشته باشد، با ساختن شهر خود نیز را بازآفرینی کرده است (آقازاده ، ١٣٨٩: ١٦٦).
از این رو افرادی مانند زنان تنها که قصد عبور از توپخانه را دارند، در یک رابطه متناقض وارد میشوند؛ زیرا این شکل از کالبد میتواند در موقعیت بیهویت تهران ظاهر شود و از سوی دیگر این موقعیت برای چنین رهگذرانی نمیتواند خالی از خطرات و حتی آسیب های اجتماعی باشد؛ در اینجا نیز نوعی بیهویتی درونیشده وجود دارد که به نظر میرسد امری دائمی است و با گذر زمان نیز نمیتوان آن را به سمت هویت مندی سوق داد مگر آنکه با دخالت های مدیریتی و اعمال سیاست های هویتی، این فضا را به گونه ای امنیت بخشید تا بتواند برای کالبدهای تنها که حق استفاده از فضا را دارند، مورد استفاده واقع شود و امنیت روانی، جسمی و اجتماعی را تضمین کند."