خلاصة:
«ذکر» به مثابۀ زبان دل ، معنادارترین گونۀ تعامـل بـا خداونـد اسـت کـه همـواره مــورد نظــر عرفــا و فلاســفه بــوده اســت . ابــن عربــی و صــدرالمتألهین شــیرازی از جملـۀ متفکرانـی هـستند کـه در آرای خـود بـه تبیـین و بازکـاوی ایـن مقولـه پرداخته اند. در این مقاله با مراجعه به آثار این دو دانشمند و جمع آوری آرای آنـان دربـارٔە ماهیت و مراتب ذکر و پس از تحلیل و مقایسۀ آن هـا ایـن نتیجـه بـه دسـت آمـده است که تکیه بر «خلوت » به عنوان لازمۀ ذکر حقیقی ، مورد وفاق هر دو متفکـر است ، اما ملاصدرا «معرفت » و «فکر» را دو لازمۀ جدانشدنی خلـوت مـی دانـد که در نگرش ابن عربی مشهود نیست . در مقابل ، ابن عربی نسبت بـین کـشف و ذکر را مطرح می کند که ملاصدرا به آن نپرداخته است . ابن عربی مراتب ذکـر را در عالم تکوین و با نظر به همۀ کائنات بیان می کند، ولی ملاصـدرا آن مراتـب را در عالم تشریع و با محوریت انسان مطرح می کند. حاصل ایـن مطالعـۀ تطبیقـی ، روشن شدن این مطلب است که وقتی بـه موضـوعی عرفـانی از دیـدگاه حکمـت متعالیه نظر می شود، چه تغییراتی پیدا می کند.
ملخص الجهاز:
"بـه گفتـۀ قیـصری ، ایـن جملـۀ «قـدر ایـن نـشئۀ انـسانی را نمی داند مگر کسی که حق را ذکر کند» جمله ای معترضـه اسـت و از آن جهـت بیـان شده است که هشداری برای حقیقت ذکر و مراتبش باشد تا دانسته شود که چه هنگـام حق تعالی همنشین ذکرکننده است و منظور از «ذکر مطلوب از جانـب بنـده » آن اسـت که خداوند را به زبان ذکر کند و قلب ، روح و تمام قوایش حاضر باشد، بـه طـوری کـه تماما متوجه پروردگارش باشد و حدیث نفس را از خود قطع کند.
ملاصـدرا علت دلشکستگی و مندرس بودن قبور آنان را هراس و فرار از مردم ، جداشـدن از خلـق به واسطۀ مرگ اختیاری ، مورد آزار قرار گرفتن توسط آنان ، و تـضادی کـه بـین سـلوک آنان و غیر آنان وجود دارد، می داند (همان : ٣٠١) و غیر عالم ربـانی ، نـه هراسـی از اهـل دنیا دارد و نه مرگ اختیاری و ریاضت بـدنی و نـه عبـادات نفـسانی بـه وسـیلۀ تفکـر و اندیشیدن ؛ زیرا سرگرمی چنین انـسانی بـه امـوری اسـت کـه موجـب نیرومنـدی قـوای حیوانی و انس با هـوی و هـوس و آرام گـرفتن بـه اهـل دنیـا مـی شـود و زمینـه را بـرای سکونت در زمین پست و گردش در چراگاه های خوشـی هـای نفـسانی و فریفتگـی بـه امور ظاهری فراهم می سازد، به طوری که چشم بصیرت آنان ازآگاهی به حقـایق امـور بسته می شود و در کمال مطلوب و آرمان نهایی که قانونگذار شرع برای انسان هـا قـرار داده است ، تفکر و تأمل نمی کنند (همان : ٣٠١ـ٣٠٢)."