خلاصة:
از مباحث مهم معرفت شناسی ، مبنا پیدا کردن برای علم و معرفت اسـت ؛ مبنـایی کـه ضـمانت صحت داشته باشد و ضمانت آن ذاتی باشد و از غیر کسب نکرده باشد. از جمله این مبناگروی ، ارجاع علوم حصولی به علم حضوری است که از سـوی مرحـوم علامـه طباطبایی برجسته و تبیین شد و دستاوردهای مهم معرفت شناسی دارد؛ به ویژه با توجه به توسعه آن از سوی شاگردان ایشان همچون شهید مطهری . از جمله این ارجاعات ، ارجاع مفاهیم فلسفی به علوم حضوری است که مفهوم علت و معلـول از این دسته مفاهیم است ؛ مفاهیمی که از سوی هیوم ساخته ذهنی و از سوی کانت قالـب ذهنـی پنداشته شد و معرفت شناسی را به سمت شکاکیت و نوعی نسبیت کشاند. با ارجاع این دسته از مفاهیم به علم حضوری ، قضایای برآمـده از ایـن دسـته مفـاهیم ضـمانت صحت می یابد و می تواند ناظر به واقع باشد؛ هر چند بدون این ارجاع نیز اصل علیت و بدیهیات اولیه بشر قابل دفاع است که نوشتاری جدا می طلبد و اصل مطلب در کلمات فارابی آمده است . از دیگر موارد ارجاع ، ارجاع محسوسات ظاهری به علم حضوری است که تبیین روشنی بـود بـر دو مطلب : ١. خطا در احساس نیست ، بلکه خطا در تطبیق است . ٢. محسوسات جهت مطابقـت به تبیین نیاز دارند و به صرف احساس نمی توان به طور قطع گفت امر محسوس در خارج موجود است یا چه ویژگی ای دارد.
To find a foundation for knowledge is among the important discussions in epistemology، a foundation that is self-warranted، not acquired from anything else. Referring knowledge by acquaintance to knowledge by presence is a foundationalist theory that is underlined and explained by Allama Tabatabaei. This theory which has been furthered explained by Martyr Mutahhari، his disciple، has many epistemic implications.
One of such references is the reference of philosophical concepts such as the concepts of cause and effect to knowledge by presence. These concepts were considered as mental constructions by Hume and mental frameworks by Kant، leading thus epistemology to skepticism.
By referring these concepts to knowledge by presence، they were able to deem the statements made out of these concepts as self-warranted and objective. The principle of causality and self-evident truths are however defendable، as mentioned by Farabi، without relying on such references. This is of course an independent research work.
Another instance of reference is the reference of outwardly sensible things to knowledge by presence. It includes two things: 1) error is not in sense perception but in application (of sense perception) 2) to attain correspondence sensible things are in need of explanation، implying that one cannot definitely say that something exists in the external world and has certain qualities as soon as one senses it.
ملخص الجهاز:
"مرحوم علامه درباره قسم پنجم چنین فرموده اند: از سوی دیگر، چنانچه گفته شد نفس ما و قوای نفسانی و افعال نفسانی ما پیش ما حاضر بوده و با علم حضوری معلوم می باشند و قوه مدرکه ما با آنها اتصال و رابطه دارد، پـس ناچار آنها را یافتـه و صـورت گیـری و عکـس بـرداری خواهـد نمـود، و در ایـن ادراک حصولی ماهیت نفس و ماهیت قوای نفسانی و افعـال نفسـانی ، از آن جهـت کـه افعـال و قوای نفسانی می باشند، بالکنه پیش قوه مدرکه حاضر خواهند بود (البته «کنه » در اینجا به معنای «هر چه هست همان است » ملحوظ شده است ، نه به معنـای احاطـه تفصـیلی ) و همچنین نسبت میان قوا و افعال و میان نفس چنان کـه حضـورا معلـوم بـود، حصـولا نیـز معلوم خواهد بود؛ آنچنان که میان محسوسات معلوم دستگیر شد، و ناچار هنگامی که مـا این نسبت را مشاهده می نماییم ، حاجت و نیاز وجـودی و پناهنـدگی آنهـا را بـه نفـس و استقلال وجودی نفـس را نیـز مشـاهده مـی نمـاییم و در ایـن مشـاهده صـورت مفهـومی «جوهر» پیش ما نمودار می شود؛ زیرا می بینیم که نفس این معنا را دارد کـه اگـر آن را از دست نفس بگیریم ، گذشته از خود نفس ، همه این قوا و افعال از میـان مـی رونـد و از آن سو نسبت احتیاجی قوا و افعال را می بینیم و می فهمیم که همین احتیاج مستلزم وجـود امر مستقلی می باشد و این حکم را به طور کلی می پذیریم ."