ملخص الجهاز:
(هیک 1987) هر نبی و هر ولی را مسلکی است لیک تا حق میبرد جمله یکی است (3086 :3) زآن که خود ممدوح جز یک بیش نیست کیشها زین روی جز یک کیش نیست (2124 :3) به بیان دیگر، شمولگرایی، نظری است که بنا بر آن، دینهای بزرگ جهانی ادراکها ومفاهیم متفاوت، و نیز متناسب با آنها، پاسخهای مختلفیاند به حق،(83) و در میان هریک از آنها مستقلا تبدل وجود انسان از خودمحوری به حقیقتمحوری صورت میگیرد.
(سیمرـ برون: 328) اکنون میتوان پرسید که چه گونه میتوان تکثرگرایی دینی را از دید فلسفی، و در بحث ما بنا بر دید عرفانی مثنوی، بیان و تدوین کرد؟ برای این کار، چنان که هیک میگوید، به یک نظریه نیاز است که به طور کامل دامنه پهناور و پیچیدگی تفاوتها و اختلافها را که در پدیدهشناسی دین پیداست درک کند و در همان حال ما را یاری کند که جریانهای اصلی تجربه و اندیشه دینی را که حاوی آگاهیهای مختلف از تنها حقیقت فرجامین است بفهمیم.
معیار قضاوت درباره معتبر یا نامعتبربودن دینها در این فرضیه با این استدلال به دست میآید که شخص میپذیرد که تجربه دینی سنت خود او نه تنها یک فرافکنی خیالی نیست، بلکه یک پاسخ شناختی به حقیقت متعالی است؛ او این اصل را به دینهای دیگری نیز که به نظر میرسد ثمرات اخلاقی و روحی آنها با دین خود او همانند است تسری میدهد.
بهبیاندیگر، آیا قطبیت اضداد میتواند تخالفی برای تنیدن یک حقیقت باشد، مثل شبوروز (4418:3) ؟ اکنون سؤال این است: آیا واقعیتهای متضاد منطقا میتوانند از نظر زمانی همزیست باشند؟ در منطق کلاسیک نمیتوان در یک زمان عاشق «لطف و قهر یار» بود، اما در منطق مثنوی این کار امکانپذیر است (570 :1).