خلاصة:
پیوند میان تاریخ و فلسفه در قرون جدید به بهترین نحو در نظام فلسفی هگل نمود یافته است. هگل در تبیین نظام فلسفی خود درباره تاریخ، با استفاده مطلوبتر از آراء افلاطون و ارسطو، و تلفیق آن با آراء اندیشمندان عصر روشنگری، فلسفه تاریخی پویا و کارآمدی پدید آورده، که در پرتو کارآمدی «گایست»، به عنوان قوه محرکه تاریخ، آغاز و انجام خوشایندی را برای آن رقم میزند. تاریخ در نزد هگل، منظومه یا بستری است که از منطق درونی خود برخوردار است، قانونمندی خاص خود را دارد و سلسله مراتب و سیر تحول خاصی را طی میکند تا به مقصودی برسد که چیزی جز رسیدن به آزادی، در وجهی کاملا آگاهانه، نیست. روند تکاملی تاریخ، رسیدن به آزادی در حیات سیاسی و اجتماعی، و شکلگیری جامعهای مدنی است که از سر آگاهی و نیازی خودآگاهانه حاصل شده است. این روند تکاملی، نیل به جایگاهی در سطح جهانی است و ملل مختلف در تحقق آن سهم مؤثر دارند و به جریان کلی تاریخ جهان کمک میکنند؛ منتها هر ملتی تنها از فرصت منحصر به فردی برای نقشآفرینی در این عرصه جهانی برخوردار است. نوشتار حاضر، تبیین فلسفی تاریخ در نگاه هگل را در دستورکار دارد و بر آن است تا زمینههای پیوند میان تاریخ و فلسفه را در اندیشه این فیلسوف آلمانی بررسی نماید.
The linking between history and philosophy، in the modern age، has been appeared in it’s the most way in Hegel’s philosophical system. He has participated from previous thinkers’ thought so that most part of his thought has indebted to philosophers before him. He has succeeded to picture the starting and ending point of history by using of the word Guist as the mover faculty of history through applying theories of some philosophers like Plato and Aristotle، and combination them with modern and intellectual thinkers، so that has achieved to introduce a efficacy and dynamic philosophy of history. History، for Hegel، is a system that has its internal logic، has its proper lawfulness، and travels in hierarchical levels in order to get to its goal which is nothing save freedom in all its awareness. Evolutionary process of history، in Hegel’s thought، is to reach freedom in political and social life، and shaping civil society that has been build based on awareness and consciousness needing. This evolutionary process goes to getting global place and most nations have effective contributions in that، and it helps to global process of history، but every nation has a unique opportunity to playing role in it. This paper، tries to analyze Hegel’s philosophical explanation of history، in order to clarify the backgrounds of unity between history and philosophy.
ملخص الجهاز:
دو مفهوم دیالکتیک و ایده آلیسم به عنوان جوهر فلسفه هگل، در تفسیر خاص وی از تاریخ نیز جایگاه ممتاز دارند و در تبیبن ساختار نظاممند تاریخ- به عنوان بستری که «ایده، روان، روح»(Geist) در حکم اندیشه خودآگاه جمعی به عنوان قوه محرکه، آن را پویایی بخشیده و به سمت هدف معهود، که همانا رسیدن ایده به آزادی و خودآگاهی کامل است، رهنمون میشود- به خوبی از آنها بهره گرفته است.
اگرچه غایتمندی امور در نزد ارسطو و ضرورت صیرورت برای تبدیل قوه به فعل به هگل کمک نمود تا از کاستی فلسفه افلاطون از حیث ایستا بودن شناخت دیالکتیکی رهایی یابد و برداشتی پویا و مدام در حال شدن را از دیالکتیک، در وجه پویایی و پایایی ایده ارائه دهد، اما از این جهت که این غایتمندی امور ماهیتی ضروری و جبری داشت، که الزاما باید محقق میشدند و غایت آنها تأمین میشد؛ بعد از رنسانس موجی از انتقاد نسبت به رهیافت ارسطویی پدید آمده بود که هگل باید آشتی میان حکمت و تاریخ را با عبور از این انتقادات ارائه میداد.
با این وصف، دین مبتنی بر خرد جمعی و برخاسته از باورهای درونی آدمی به معنای عام آن و اخلاق جمعی پویایی بخش به اراده انسانی؛ با سیر تحول تاریخ در مفهوم پیشرفت روزافزون ایده بشری و خودآگاهی جمعی و جهانی انسانها همخوانی دارد و در تحقق دولت و کارآمدی کارکردهای آن به عنوان یکی از وجوه مهم در فلسفه تاریخ هگل سهم موثر ایفا میکند.