خلاصة:
در ایــن نوشــتار، میکوشــیم دو دعــوی اصلــی کتــاب مابعدالطبیعــه ٔ زمــان ، در تفســیرش از نقــد عقــل محــض ، بــه بحــث گــذارده شــود؛ ١. کتــاب بــر ایــن رای اســت کــه از آن جــا کــه وجــود و پدیــدار، بــا واسـطه گری ذاتـی زمـان ، متسـاوق بـا هم انـد، بنابرایـن ، زمـان به مثابـه وجـود، موضـوع مابعدالطبیعـه اسـت . نشـان داده خواهـد شـد کـه چگونـه کتـاب ، بـه واسـطه ٔ برداشـتش از تمایـز میـان شـی ء فی نفسـه و پدیـدار و نیـز بـه واسـطه ٔ درنیافتـن مسـئله ٔ اصلـی هستی شناسـی )اسـتعلایی ( دکارتـی ، نه تنهـا ایـن رای را پی جویـی نمیکنـد، بلکـه ، پیشـاپیش و هرگـز، آن را طـرح نمیکنـد؛ ٢. دعـوی دیگـر کتـاب آن اسـت کـه زمـان مقـوم نهایـی و بی واسـطه ٔ هـر گونـه ضـرورت و کلیـت اسـت ؛ در گام اول ، مسـیری نشـان داده خواهـد شـد کـه نابودگـی و غیـاب آن ، مسـتقیما، موجـب آن می شـود کـه کتـاب مابعدالطبیعـه ٔ زمـان ، جایـگاه تعیین کننـده ٔ حسـیات اسـتعلایی و مشـخصا زمـان را، چنیـن عارضـی عرضـه کنـد، و در واقـع ، بـه جایـگاه تبییـن امـکان ضـرورت و کلیـت فـرو کاهـد؛ در گام دوم ، سـخن از ایـن بـه میـان خواهـد آمـد کـه کتـاب حتـی در گـزارش سـازگارانه ٔ نسـبت زمـان و ضـرورت نیـز درمی مانـد.
ملخص الجهاز:
"افـزون بـر ایـن ، ضـروری اسـت پیـش از پرداختـن بـه نسـبت رفـع تمایـز میــان شــی ء فی نفســه و پدیــدار و ضــرورت طــرح زمــان ، نکتــه ای دیگــر را، در ارتباطــی وثیــق بـا برداشـت کتـاب مابعدالطبیع ـه ٔ زمـان از ایـن تمایـز، بـه میـان آورم ؛ هوسـرل ، آشـکارا، هـر آن برداشــت از ایــن تمایــز را، کــه بــه نحــوی از انحــاء، مطلقیــت آگاهــی را دچــار نقــص میکنــد و آن را بــه تقییــد می انــدازد، و بــه تعبیــر هوســرل ، چیــزی را از آگاهــی مطلــق میکاهــد، مــردود می دانــد و چنیــن برداشــت هایی را ذیــل عنــوان »روان شناســیگرایی « جــای می دهــد؛ »]پدیدارشناسـی [ همچنیـن یـک ایدئالیسـم کانتـی هـم نیسـت کـه می پنـدارد می توانـد امـکان جهانــی از اشــیاء فی نفســه را، حتــی اگــر جــز بــه عنــوان مفهومــی حـدی نباشــد، مفتــوح نــگاه دارد« )هوسـرل ، ١٣٨١: ١٣٩( )تأکیـد از مـن اسـت (؛ بنابرایـن ، نـه فقـط »دیـدگاه روان شناسـانه « و حتــی نــه فقــط »دیــدگاه منطقــی «، بلکــه دیــدگاه ســوم و از آن کتــاب مابعدالطبیعــه ٔ زمــان نیــز، کــه دو ســاحت »واقعیت هــای زمانمنــد« به مثابــه پدیــدار و »واقعیت هــای غیرزمانمنــد« به مثابــه شــی ء فی نفســه را در خوانــش اش از نقــد عقــل محــض تعییــن میکنــد، پیشــاپیش در »روان شناســیگرایی « فــرو غلتیده انــد: »کســی کــه معنــا و نقــش تقلیــل اســتعلایی - پدیده شــناختی ]پدیدارشــناختی [ را نشناســد، کمــاکان در محــدوده ٔ اصالــت روان شناســی اســتعلایی ]روان شناســیگرایی اســتعلایی [ قــرار دارد، ..."