خلاصة:
دکارت در راس فیلسوفانی است که مساله شناخت را با روشی نظام مند دنبال می کند و تمام سعی خود را به کار می بندد تا از روشهای پیشنهادیش تمام شناخت ها را استنتاج نموده و بدینوسیله به معرفت یقینی دست یابد. او مقدماتی را برای رسیدن به معرفت ، ضروری می داند، اول اصول معرفت ، دوم روش و سوم شک ، البته شکی که ابزاری برای یقین است . از سویی سهروردی فلسفه صرفا استدلالی و عقلی مشائیان را مورد انتقاد قرار می دهد و مبنای معرفت را در حکمت خویش متحول می کند. وی با طرح مساله علم حضوری و شهود عرفانی که توسط نفس صورت می گیرد، معرفت اصیل را تنها از این راه قابل وصول می داند، لذا باید در معرفت نفس و تهذیب آن ، نه تنها از تعلقات دنیوی بلکه از حواس ظاهر و باطن و هر امر مادی بهره برد تا فرد مهیای کسب معرفت شود. از وجوه تشابه دو فیلسوف می توان به تاکیدشان بر معرفت و شناخت نفس به عنوان مبنای معارف دیگر اشاره کرد. و از وجوه اختلافشان این است که دکارت معرفت را فقط از طریق عقل قابل حصول می داند در حالی که سهروردی تلفیق عقل و شهود را به عنوان راه وصول به معرفت می پذیرد.
ملخص الجهاز:
"دکارت در تأمل اول از تأملات شش گانه خود در بیان این که چرا برای رسیدن به معرفت یقینی بایستی با شک آغاز کرد می گوید: «منفعت چنین شک عامی هر چند در آغاز روشن نیست ، اما بسیار بزرگ است ، زیرا ما را از هر گونه پیش داوری نجات می دهد و راه بسیار ساده ای پیش پای ما می گذارد تا ذهن عادت کند که خود را از حواس وارهاند و سرانجام باعث می شود که / هرگز نتوانیم در اموری که صحت آنها را یک بار بدست آورده ایم ، بار دیگر تردید روا داریم .
قوای شناخت : دکارت از چهار قوة عقل ، تخیل ، احساس و حافظه به عنوان قوای شناخت نام می برد اما معتقد است که تنها عقل می تواند حقیقت را دریابد لذا خردمند کسی است که ابتدا به شناخت عقل بپردازد (بریه ، ١٣٨٥، ص ٧١) وی دیگر قوای شناخت را باعث تقویت یا تضعیف شناخت می داند و تأکید می کند که این سه قوه دیگر را باید بررسی کرد / و اگر مانع شناخت هستند خود را از آنها حفظ کرد (دکارت ، ١٣٧٢، ص ٥٠) سپس می گوید باید عقل را در حالت ناب آن دریافت ، یعنی با جدا کردن آن از گواهیهای متغیر حواس و احکام فریبنده خیال ، می توان دو قوه اساسی آن را آزاد کرد: یکی شهود یعنی ادراک ذهنی صاف و دقیق ، ادراکی چنان آسان و چنان متمایز که مطلقا تردیدی برای ما درباره آن چه در می یابیم باقی نگذارد و دیگری استنتاج که به کمک آن می توان حقیقتی را به عنوان نتیجه حقیقتی دیگر که برای ما متیقن است دریابیم (بریه ، ١٣٨٥، ص ٧٢) شهود و استنتاج مطمئن ترین راه برای کسب معرفت است و ذهن نباید هیچ طریق دیگری را در اکتساب معرفت بپذیرد."