خلاصة:
سهروردی اندیشمندی است آرمانگرا، که باور دارد تنها نظام سیاسی آرمانی، حکومت حکیمی متالّه است. به همین دلیل، وی از همنشینی خود با حاکمان زمانه خویش برای تاثیرگذاری، بهره جسته و کوشیده است با تدوین رسالههایی و تقدیم به حاکمان، آنها را با الگوی حکومتداری آشنا سازد. این مقاله میکوشد با بررسی و تاویل دو رساله مهم «الواح عمادی» و «پرتونامه»، وجوه سیاسی فلسفه اشراقی را برجسته ساخته و نشان دهد این دو رساله، پیش از هر چیز، اهدافی سیاسی را پی میگیرند و با اسلوب نگارشی خاصی در صدد ارائه الگوی حکومت آرمانی خود هستند. نکته مهم، اینکه به این رسالهها بیشتر در مقام آثاری فلسفی و نه سیاسی توجه شده و تاکنون از منظر اندیشه سیاسی مورد بررسی و مداقّه قرار نگرفته است. از همین رو، سعی خواهد شد با تحلیل دقیق این آثار و ساختار آنها و با قرار دادنشان در افقی وسیعتر (زندگی و زمانه، اندیشه فلسفی و فلسفه سیاسی وی)، اغراض و اهداف سیاسی آن بررسی شود.
ملخص الجهاز:
"حسین ضیائی، یکی از شالودههای اندیشه سیاسی اشراقی را «سنت کهن ایرانی در باب وزرای خردمند، همچون بزرگمهر، که حکمت خود را در خدمت پادشاهان برای گسترش عدالت قرار میدهند» میداند و معتقد است او آثاری چون «کیمیای سعادت» و «نصیحهالملوک» غزالی، «قابوسنامه» قابوس وشمگیر، و «سیاستنامه» نظامالملک را بیگمان میشناخته و «بسیاری از نظریات خود را درباره مسئله مشروعیت حکومت برخی از پادشاهان کهن، چون افریدون و کیخسرو، از چنین متونی گرفته است».
(همان: 2) اما در پایان رساله، شیخ تأکید میکند که انوار معنوی «علم یا صورت عقلی» نیستند، به عبارت دیگر تلویحا میگوید که آنچه مشاییان گفتهاند و در این رساله نیز بخشهایی از آن نقل شده است، به کار پادشاه نمیآید؛ پادشاه را «کیان خره» باید و آن از جنس علم حصولی ـ آن گونه که مشاییان تعریف میکنند ـ نیست.
(پورجوادی، 1380: 402) البته مقصود تمامی مطالب فلسفی رساله نیست؛ زیرا همان گونه که اشاره شد، بیشتر دو فصل پایانی اثر با آئین سیاسی اشراقی مرتبطاند و فصول اولیه از این نظر اهمیت چندانی ندارند؛ چون سهروردی به کرات گفته است که واجد حکمت بحثی، صلاحیت حکومت ندارد.
وی دو شاه ایرانی، یکی فریدون و دیگری کیخسرو، را به عنوان کسانی که صاحب فر کیانی بودند و به برکت این نور توانستند سلطنت کنند و دشمنان خود را مقهور و مغلوب گردانند، به خوانندۀ خود، عمادالدین ابوبکر، معرفی میکند و تلویحا به او چنین القا میکند که اگر میخواهد مانند کیخسرواز حکمت الهی برخوردار باشد و بر دشمنان خود پیروز گردد، باید به نشر علم و گسترش عدل و دفع شر قیام کند و به نور «خره» که نوری است الهی، مؤید گردد."