خلاصة:
ژولیا کریستوا بینامتنیت را گذر از نظام نشانه به نظامهای دیگر میداند. از این زاویه متن نه همچون ذخیرهای از معانی ثابت، بلکه در مکان تعامل پیچیدهای بین متنهای گوناگون قرار میگیرد. نظریة بینامتنیت با ژرار ژنت وارد حوزة ساختارگرایی شد. ژنت بر خلاف کریستوا با در نظر گرفتن خاستگاه به دنبال تعین و تثبیت معنا در متون بود. بر این اساس متن معنای خود را از طریق رابطهاش با دیگر متون آشکار میکند. آثار روزبهان از متونی است که با اتکا به آن میتوان معنای برخی از دالهای سیال در دیوان حافظ را تثبیت کرد. این پژوهش با مرکزیت عشق و معشوق به تعامل بین حافظ و روزبهان پرداخته است. بررسی تصاویر و کنشهایی که از معشوق ارائه میشود در نوسان بین تنزیه و تشبیه بنیانهای اساطیری مشترکی را نشان میدهد. از سویی افعال معشوق و برخوردش با عاشق از دو الگو در عشق (حلاج و شیخ صنعان)، که هر دو مورد توجه حافظ و روزبهان بودهاند، تبعیت میکند.
ملخص الجهاز:
٢. پیشینة پژوهش روزبهان و حافظ در قلمرو عشق دیدگاه های مشترک بسیاری دارند؛ این نکتـه را بزرگـانی مانند عبدالحسین زرین کوب ، کارل ارنست ، هانری کربن ، و محمد معین بلا متذکر شده اند.
با شکل گیری اتحاد انسان ، جهان ، و خدا زمـان از انحصار و حرکت خطی می گریزد و تجارب قدسی تاریخچه ای مشترک برای هریک از افراد بشر می شوند؛ تاریخی که از فرد منفک نیست و در هر اتحادی از سر گرفته می شود: طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فـراق کـه دریـن دامگـه حادثـه چـون افتـادم من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورددریــن دیــر خــراب آبــادم یکی از گره گاه های اندیشة حافظ عشق و چهرة معشوق است .
حافظ بارهـا به این نکته اشاره می کند: نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی بازم از پای درانداختـه ای یعنـی چـه ؟ روایت قرآنی از داستان آفرینش انسان زمینه ساز تأویل عرفانی در باب ماجرای عاشقانه ای است بین خدا و انسان که بنیاد آن «در ازل » فراهم شده و د یل وجود انسان بر روی زمین است (آشوری ، ١٣٧٧: ٦٥).
زمان مشاهده در واقعه های روزبهان و مشاهدات ملکوتی حافظ شب و دوش است که زمان متداول گسستن حواس از عالم محسـوس و ورود بـه قلمـرو ناشـناختة روح اسـت .
از مشابهت های حافظ و روزبهان فضایی است که در عالم خیال از طریق رنگ ها و تشبیه پس زمینة یک سانی را برای ظهور معشوق ایجاد می کنند.