خلاصة:
رویکردهای علم دینی بر مبنای موضعی که در تعیین نسبت میان علم و دین در پیش می گیرند، نخست به تهذیبی و تأسیسی تقسیم می شوند. تأسیسی ها نیز به مبناگرا و فرامبنا قابل قسمت هستند. مبناگرایی شامل نظریات استنباطی، فلسفة روش و فلسفة مضاف می شود. تصور ابتدایی هرچند حاکی از تعارض جدی این دیدگاه هاست، تعمق بیشتر آشکار می سازد که آنها نه تنها دارای خاستگاه های انگیزشی مشترک اند، که در چارچوب منطق نسبتا مشترک، محورهای اصلی علم دینی را تعقیب می کنند. سخن جدی در این پژوهش، ابهام زدایی از تعارض ها و امکان ترمیم ضعف ها و اشکالات هر کدام با قوت های تمهیدشده در دیگری است. برای تحقق این هدف، تلاش کردیم که مباحث، بر تحلیل ماهیت، زیرساخت ها و روش شناسی علم، در هر رویکرد متمرکز شود. در نهایت روشن شد که رویکرد فلسفة روش با اشکال نسبیت روبه روست و نظریة فلسفة مضاف ظرفیت تأمین دغدغة رویکردهای دیگر را دارد.
Resting on the position taken in determining the relationship between science and religion، the approaches to religious science are divided into purificative and institutional. The institutional approaches include fundamentalists and ultra-fundamentalists. Fundamentalism includes inferential theories، method philosophy and correlation philosophy. Although the initial impression suggests that there are serious conflicts among these approaches، deeper meditation on the subject shows that they share common motives and follow the main pivots of religious science within the framework of a relatively common logic. The aim of this study is to review the way of resolving the conflicts and possibility of overcoming the shortcoming and weaknesses in each of these approaches via the strengths devised in another. To this end، the discussions are centered on analyzing the nature، infrastructures and methodology of science in each approach. Finally، it is evident that the approach to method philosophy faces the problem of relativity، and the theory of combined philosophy has the capacity to resolve the concern of other approaches.
ملخص الجهاز:
"نکتة اساسی در روش شناسی دانش اجتهادی اینکه برخلاف انتقاد منتقدان که گرایش مزبور را به نقلی ساختن علوم تجربی متهم می کنند، نظریه پردازان اصلی آن، محک تجربه را به رسمیت می شناسند و معتقدند که اولا تجربه مؤید داده های دینی است و علم دینی غیر از حجیت، نیازمند آن است که برای تثبیت علمیت خود از محک تجربه نیز عبور کند (حایری، 1391، ص92)؛ ثانیا معیار کارآمدی علوم دینی تابع اهداف دینی است، و موفقیت نظام های علمی در راستای تحقق این اهداف، به وسیلة تجربه قابل ارزیابی است (هادوی، 1391، ص1690).
از خاستگاه تعارض فرضی میان آن دو است که برخی به انکار علم دینی می پردازند و عده ای با نفی کامل نظام معرفتی مدرن و منطق دانش تجربی، درصدد نقلی ساختن علوم اند؛ اما استاد جوادی با تفسیر مناسب از علم و دین، نه تنها چنین تعارضی را منتفی می سازد که با «گرایش ترکیبی»، تمام ظرفیت های علمی دین و نظام های علوم رایج را در راستای تولید علم دینی، تمهید می کند.
در این گرایش اولا محورها و دغدغه های اصلی همة رویکردهای علم دینی ملحوظ شده است؛ ثانیا در قالب هندسة معرفت دینی، همة ظرفیت های معرفتی دین و نظام های علمی رایج، به صورت منطقی و با معیارهای جهان شمول، قابل استفاده اند؛ ثالثا فرایند تولید علم دینی به گونه ای مهندسی شده است که می شود از طریق تصحیح مبانی و تعیین جهت، علم و دین را در «کوتاه مدت» آشتی داد؛ سپس برای تولید علم دینی مبتنی بر دین، گام های اساسی را در بازة زمانی «میان مدت» برداشت و در بستر کلیة این اقدامات، امیدوار بود که در «درازمدت» تمدن اسلامی تولید شود."