خلاصة:
بینامتنیت یکی از کاربردیترین نظریهها در حوزۀ ادبیات تطبیقی است؛ زیرا مانند ادبیات تطبیقی، به تأثیرگذاریها میپردازد و نظریهپردازان آن بر این اعتقادند که هر متنی، حاصل جذب و تغییر شکل متنی دیگر است. فن مقامه از نظر تکنیک داستاننویسی، بر ادبیات اروپا تأثیری گسترده و بازتابی گوناگون داشتهاست و از نظر فنی و سرشت واقعگرایانه، الهامبخش روایات پیکارسک بودهاست. البته گروهی از منتقدان، این تأثیرگذاری و اثرپذیری را نفی کردهاند. نگارندگان مقاله با شیوهای سندکاوی و کتابخانهای و روش تحلیلی ـ توصیفی، روایات پیکارسک و مقامات را با تکیه بر نمونههای آنها بررسی تطبیقی و بینامتنی کردهاند. در این گفتار، مهمترین گزارههای مشترک روایات پیکارسک و مقامات، بررسی شدهاست. بررسی تطبیقی و بینامتنی مقامات و روایات پیکارسک، نشاندهندۀ برهمنماییهای ساختاری این دو گونۀ ادبی در دو فرهنگ متفاوت و لاجرم دو زبان متمایز، در دو موضع گوناگون است. گزارههای مشترک آنها از قطعیت بینامتنیت و آگاهانه بودن آن میان این دو نوع ادبی حکایت میکند و بر تأثیرگذاری مقامات در روایات پیکارسک و شواهد تاریخی این موضوع، صحه میگذارد.
Intertextuality is one of the most important theories in comparative literature، because it deals with effectiveness of literature، just like comparative literature. The theorists believe that any text is the result of absorption and transformation of another text. The Maqama technique has had a great impact on European literature in terms of fiction writing and has technically inspired Picaresque Narratives through its realistic nature. However some critics have rejected this kind of impact and inspiration. Through an analytic-descriptive method، based on library and documentaries، the authors of present essay have comparatively and intertextually studied Picaresque Narratives using some instances. The study shows that the structure superimposes of these two literary genres، in two different cultures and inevitably in two different languages stands on different positions. Their common prepositions imply their certainty of intertextuality and being informed and confirm the Maqamat's effectiveness on Picaresque Narratives.
ملخص الجهاز:
فن مقامه ، گونه ای ادبی است کـه بنـا بـه نظـر محققـانی همچـون غنیمی هلال ، طه ندا، سهیر قلماوی، احمد طه بدر، علی الراعی، جمیل حمـداوی، از نظـر تکنیک داستان نویسی، بر ادبیات اروپا تأثیر گسترده و بازتاب گوناگونی داشته است و از نظر فنی و سرشت واقع گرایانه ، الهام بخش روایات پیکارسک اسپانیایی بوده است .
در داستان های پیکارسک نیز چنین وضعی دیده میشود؛ برای مثال ، در داستان زندگانی شیادی به نام دن پابلوس ، نثر، شاعرانه و سرشار از اصطلاحات علمی و ادبـی و بـازیهـای زبانی است ، به گونه ایکه دنبال کردن پیرنگ روشن و سرراست داسـتان بـه دلیـل اسـتفادٔە افراطی نویسنده از این بازیهای زبانی و نثر شاعرانه و واژگان مذهبی و اصطلاحات خـاص نظامیان و پزشکان و گدایان و دیوان سالاران ، دشوار میشود (سیبر، ١٣٨٩: ٤٢ـ٤٣).
سلیمانی (١٣٦٦: ٣٢) نیز هفت ویژگی اصلی برای رمان پیکارسک برمیشمارد کـه دومـین آنها هجو است : هجو (Satire) از عناصر برجسته و مهـم رمـان هـای پیکارسـک بـا انـواع و اقسـام اشخاص ، از طبقات مختلف اجتماع و حتی اغلب با افرادی از نقـاط مختلـف جهـان ، مواجه میشود و با همان سادگی و کارهای فروتنانه اش به طریقی بـه آن هـا خـدمت میکند و سرانجام کم کم پی به دنائت و ضعف هـای اخلاقـی آن هـا مـیبـرد.
قهرمان مقامات نیز پیوسته از شهری به شهر دیگر می رود؛ البته در مقامات ، خواننده از روی گفته های راوی است که پی به این موضوع می برد؛ چراکه راوی بیـان مـی کنـد بـه فلان شهر یا منطقه رفته بودم و در آنجا بود کـه مـثلا بـا ابـوالفتح اسـکندری یـا ابوزیـد سروجی مواجه شدم .