خلاصة:
رابطه لطف و فیض با تکلیف، از مباحث قابل تامل در دو مذهب امامیه و مسیحیت کاتولیک است. هرچند دو اصل «لطف» در امامیه، و «فیض» در مسیحیت کاتولیک، در جهت دستیابی انسان ها به سعادت و رستگاری مطرح شده اند، اما در ارتباط با تکلیف، نتایج یکسانی نداشته و راه متفاوتی را طی کردند. مقاله حاضر به روش تطبیقی و با رویکرد اسنادی، درصدد است نشان دهد در کلام امامیه، عمل به تکلیف و شریعت، تحقق بخش موضوع قاعده لطف است، اما در الهیات کاتولیک، محوریت با اصل فیض است، و عمل به شریعت، بسیار کم رنگ است. در واقع، اصل ثابت موردنظر در قاعده لطف، مسئله تکلیف است و تحقق لطف الهی برای هدایت و راهنمایی به تکلیف است، اما رکن ثابت موردنظر در آموزه فیض، خود فیض مسیح است که ظهور آن، الغای تکلیف و شریعت انبیا را به همراه داشت. اعمال، احکام اخلاقی و آیین های صادرشده از سوی مسیح و کلیسای کاتولیک در واقع برای کسب فیض الهی مقرر شده اند.
ملخص الجهاز:
"این واژه در لغت فارسی به لطف، فیض، عنایت، رحمت و موهبت ترجمه شده (گروهی از پژوهشگران، 1386، ص 100؛ آشوری، 1384، ص 168؛ مصاحب، 1380، ج 2، ص 1970)، و در اصطلاح کاتولیک، به معنای لطف و عنایت خداوند به انسان و نیز نیروی مافوق طبیعی است که از خداوند نشئت گرفته و موجب بخشش گناهان و رستگاری انسان ها ـ که ایشان به خودی خود نمی توانند به طور کامل انجام دهند ـ می شود (کتکیزم، بند 1996؛ بوکر، 1999، ص 385).
افزون بر مطالبی که گفته شد، برخی از متکلمان امامیه بر وجوب لطف این گونه استدلال کرده اند که اصل تکلیف، اقتضای ضرورت لطف را دارد؛ همانند وجوب اعطای قدرت به مکلف (ابراهیم نوبخت، 1413ق، ص 55)؛ یعنی همان گونه که اصل تکلیف اقتضا می کند که باید خداوند به هر مکلفی قدرت بر انجام تکلیف را بدهد (زیرا از نظر عقل، تکلیف فرد عاجز و ناتوان، قبیح و نارواست)، همچنین اقتضا می کند که لطف نیز واجب باشد؛ زیرا زمانی که خداوند بداند وجود لطف، انگیزه ای قوی برای رسیدن مکلف به تکالیف الهی شده و در صورت ترک لطف، مکلف قطعا از انجام تکالیف سر باز می زند، در این صورت، لطف واجب است؛ زیرا اگر خداوند در حق مکلفان لطف نداشته باشد، در واقع غرض خود از تکالیف را، که قرار دادن بندگان در معرض ثواب و رستگاری است، نقض کرده و این محال است (حلی، 1363، ص 154؛ علم الهدی، 1411ق، ص 193ـ194)."