خلاصة:
قلمرو معنایی تصویر «آهو» در غزلهای مولوی قلمرو گستردهای است. این تصویر، تصویر همان آهوی سنت ادبی نیست که به واژههایی چون نافه و مشک و تتار ختم شود بلکه در پس این استعاره، لایههای معنایی عمیق و ساحتهای جدید عرفانی نهفته است. در این مقاله با استفاده از نظریه شناختی استعاره معاصر و بر اساس دیدگاه های لیکاف و جانسون، دو نظریه پرداز معنی شناسی ساخت گرا، کارکردهای استعاری آهو و خوشههای تصویری مرتبط با آن یعنی صحرا، شیر، شکار، ابراهیم ادهم و جز آن در غزلهای مولوی تبیین میشود. تصویر آهو در اشعار مولوی شأن و منزلتی یافته که پیش از آن نداشته است؛ آهو در غزلهای مولوی عروج معنایی مییابد و همان نقشی را به عهده میگیرد که هدهد در منطقالطیر دارد، بل بیشتر و فراتر از آن. از رهگذر بررسی استعاره آهو در دیوان شمس در مییابیم آهو کلاناستعارهای از خداوند و پس از آن، استعارههایی از خود مولوی، شمس، صلاحالدین، پیر، سالک، معشوق، عاشق، ابدال، روح و جان و معانی است.
ملخص الجهاز:
"یکی از این نمونهها غزل زیر است: دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بودعقل با تدبیر آمد در میان جوش مادر شکار بیدلان صد دیده جان دام بودآهویی میتاخت آنجا بر مثال اژدهادیدم آنجا پیرمردی، طرفهای روحانییدیدم آن آهو به ناگه جانب آن پیر تاختکاسه خورشید و مه از عربده در هم شکستروح قدسی را بپرسیدم از آن احوال گفتشمس تبریزی تو دانی حالت مستان خویش در هم افتادیم زیرا روز گیراگیر بوددر چنان آتش چه جای عقل یا تدبیر بود؟وز کمان عشق پران صد هزاران تیر بودبر شمار خاک، شیران پیش او نخجیر بودچشم او چون طشت خون و موی او چون شیر بودچرخها از هم جدا شد گوییا تزویر بودچون که ساغرهای مستان نیک با توفیر بودبیخودم من میندانم فتنه آن پیر بودبی دل و دستم خداوندا اگر تقصیر بود (مولوی، 1363: 2/ 7686- 7694) در این غزل تصویرها و توصیفها با همه تنوع چنان یکباره و پیوسته از پی هم آمده که به روایتی داستانگونه نزدیک شده است و از عناصر بسیار داستانی، مانند شخصیت، گفتوگو، فضا و حتی پیرنگی استوار بهره دارد.
چنان که در غزل زیر دیده میشود: بانگ تسبیح بشنو از بالاگل و سنبل چرد دلت چون یافتیعلم الجهر نقش این آهوستنفس آهوان او چو رسیدتشنه را کی بود فراموشی پس تو هم سبح اسمه الاعلیمرغزاری که اخرج المرعیناف مشکین او و ما یخفیروح را سوی مرغزار هدیچون سنقرئک فلا تنسی (مولوی، 1363: 1/2772- 2776) در مثنوی نیز بوی آهو (معروف حقیقی) مهمتر از گام آن (صورت حقیقت) است 9 و مشک استعارهای از نام خداوند است و نگاشت آن چنین است: «مشک نام خداوند است»: مشک را بر تن مزن، بر دل بمال مشک چه بود؟ نام پاک ذوالجلال (مولوی، 1389: 2/ 267) 3- تصاویر مرتبط با هم 3-1- صحرا- آهو صحرا پدیدهای طبیعی است که در متون صوفیه از خاستگاه طبیعی خود جدا شده، به مفهومی رمزی تبدیل شده، تا مقام نمادی جاودانه فرا رفته است؛ این واژه در شعر عرفانی، تصویری آرمانی و استعلایی یافته است."