خلاصة:
یکی از جریان های فکری مهم در فلسفه علم و فلسفه تحلیلی معاصر مکتب پوزیتیویسم منطقی است و از آن جا که در آغاز به صورت حلقه ای از فیلسوفان با محوریت موریتس شلیک و بعدها کارناپ در وین شکل گرفته بود حلقه وین نیز خوانده شد. آموزه مهم این فیلسوفان اصل تحقیق پذیری، چونان ملاک معناداری و ملاک تفکیک علم از غیرعلم، بود که بر اساس آن گزاره های منطقی و ریاضی را تحلیلی و گزاره های علمی را بامعنا و گزاره های تحقیق ناپذیر را در سه حوزه مابعدالطبیعه، دین، و اخلاق بی معنا دانستند. یکی از بهترین کتاب هایی که آموزه های این مکتب با نگاهی انتقادی در آن تحلیل شده و در شمار نخستین آثاری است که به زبان فارسی در این زمینه منتشر شده کتاب پوزیتیویسم منطقی نوشته بهاء الدین خرمشاهی است. در این مقاله، پس از اشاره اجمالی به مضامین کتاب، پاره ای نکات انتقادی و اصلاحات پیشنهادی ارائه می شود.
Logical Positivism is one of the important schools in the philosophy of science and the contemporary analytic philosophy which was called Vienna Circle because of its origin as a circle of philosophers around Moritz Schlick at the first and then Carnap. The main doctrine of these philosophers was the principle of verification as the criterion of meaning and the demarcation between science and no science. Relying on this principle they regarded the logical and mathematical propositions as analytic and they considered scientific propositions as meaningful propositions. Moreoverthey regarded unverifiable propositions in 3 realms metaphysics, religion and ethics as meaningless propositions. Written by BahaoddinKhorammshahi,Logical Positivismis one of the best books in which the doctrinesof logical positivism were assessed by a critical view and it is one of the first books written in this field in Persian. After having a glance on the contents of the book, this article gives some critical points and some suggestions about it.
ملخص الجهاز:
خرمشاهی پس از مقالۀ پاسمور به ارزیابی انتقادی اصل تحقیق پذیری می پردازد؛ ایشـان مشکلاتی را که این اصل به وجود می آورد بدین قرار برمی شمارد: ـ معلوم نیست که این اصل ناظر به جمله است یا گزاره یا قضیه ؛ ـ آیا این اصل روشی برای پی بردن به معنای یک جمله است یا معیاری برای تشخیص معناداری یا بی معنایی آن ؛ ـ چه گزاره ای مستقیما روایتگر یک مشاهدٔە تجربی است و چگونه مـی تـوان از ارزش صدق آن مطمئن بود؟ ـ خود این اصل تحلیلی است یا تجربی ؟ و اگر هیچ کدام نیست ، چگونـه مـی توانـد معنادار باشد؟ یکی از انتقادهای ایشان این است که هم سان گرفتن ویژگی های یک تجربـه بـا معنـای جمله خالی از مسامحۀ منطقی نیست ، زیرا هر تجربۀ جزئی دارای زمان ، مکـان ، شـدت ، و کیفیت خاصی است ، در حالی که معنای جمله فاقد این ویژگی هاست .
نویسنده در مقدمۀ چاپ دوم کتاب پوزیتیویسم منطقی، با اشاره به ایـن مطلب ، برای رفع تعارض می گوید که بنده در نگـرش «تئیسـت » و مسـلمانم و در روش و ژرف کاوی تحقیقی پوزیتیویست ؛ از این رو، در نقد فلسفه ، به ویژه متافیزیک ، در کتاب فرار از فلسفه تحت تأثیر کانت و شاید پوزیتیویست ها بوده ام (ص ١٢)؛ اما به نظر مـی رسـد کـه این پاسخ رضایت بخش نیست و ایراد هم چنان باقی است ، زیرا نویسنده در این کتاب ملاک تفکیک علم از غیرعلم و معیار معنـاداری پوزیتیویسـت هـا را رد مـی کنـد تـا جـا را بـرای متافیزیک باز کند، در حالی که در فرار از فلسفه بر اساس همان مبنا یعنی تحقیق پذیری بـه نفی متافیزیک می رسد؛ زیرا آن چه در اندیشۀ پوزیتیویست ها به کار نفی متافیزیک مـی آیـد فقط اصل تحقیق پذیری است و سایر عناصر اندیشۀ ایشان از قبیـل صـراحت و تأکیـد بـر روشنی سخن و توسل به تحلیل های منطقی مفید چنین فایدتی نیست .