خلاصة:
ظاهر برخی از آیات و روایات از جواز و برخی دیگر از عدم جواز رویت خداوند حکایت میکنند. فخرالدین رازی به استناد نصوص دستة اول، رویت بصری خداوند را جایز دانسته است؛ اما آن را مستلزم جسمانیّت و جهتداشتن خداوند نمیداند. وی نصوص دستة دوم را برخلاف ظاهرشان تاویل میکند.علّامه طباطبایی هر دو دسته از آیات و روایات را منطبق با ظاهرشان تفسیر میکند و تعارض ظاهری میان آنها را با این نظریّه حل میکند که رویت در نصوص دینی دو معنی دارد: رویت بصری و رویت قلبی که از سنخ علم حضوری است. برخی از آیات و روایات، رویت قلبی خداوند را تایید کردهاند که عقل هم آن را میپذیرد و برخی دیگر رویت بصری را رد کردهاند؛ زیرا رویت به این معنی، مستلزم آن است که خداوند مثل و مانند داشته باشد.
ملخص الجهاز:
"وی در ذیل آیۀ شریفۀ: «لا تدرکه الأبصار وهو یدرک الأبصار وهو اللطیف الخبیر» (انعام: 103) اشاره میکند که معتزله از این آیه برای نفی رؤیت خداوند استفاده میکنند و میگویند: منظور از ادراک بصر همان رؤیت است؛ لذا نتیجه میگیرند هیچ شخصی نمیتواند خدا را ببیند.
بنابراین علامه طباطبایی آیة مذکور را از دلایل قرآنی جواز و نه عدم جواز رؤیت خداوند میداند؛ اما با این توضیح که مراد از رؤیت و حتی نفی آن در این آیه، رؤیت قلبی است که امری جایز و بازگشت آن به علم حضوری نسبت به غیر است (همان: 238-242) و توضیح مفصل آن در بخش معنای رؤیت ذکر شد.
د- اگرچه علامه، آیه 11 سوره نجم: «ما کذب الفؤاد ما رأی» را دلیل بر رؤیت قلبی خداوند توسط پیامبر(ص) نمیداند (همان، ج19: 30)؛ زیرا چند آیة بعد آمده است که: «لقد رأی من آیات ربه الکبری» (نجم:18)؛ یعنی پیامبر(ص) آیات خداوند، نه خود خداوند را دید؛ اما نکته مهمی که علامه در ذیل این آیه بیان میکند این است که، براساس این آیه میتوان رؤیت و مشاهده واقعیتها را به قلب نسبت داد که غیر از رؤیت با چشم و بصر است (همان: 30).
اما علامه طباطبایی رؤیت خداوند را منحصر در رؤیت قلبی و به معنی علم حضوری میداند و رؤیت بصری را به هیچوجه جایز نمیداند؛ زیرا هم آیات و روایات آن را نفی میکند و هم از نظر عقلی اشکال دارد؛ چون مستلزم آن است که خداوند مثل و مانند داشته باشد."