خلاصة:
هدف از این نوشتار به دست دادن فهمی روشن از مفهوم چالش برانگیز «علم زیست جهان» در کتاب بحران علوم اروپایی و پدیده شناسی استعلایی و معنای این طرح نزد هوسرل است. در این خصوص، نخست توجه به تمایز گذاری و در عین حال نسبت میان علم عینی و علم زیست جهان ازاهمیت اساسی برخوردار است و سپس درنگ بر گام های رسیدن به این علم استعلایی از جمله اپوخه علم عینی و اپوخه زیست جهان و تقلیل استعلایی اجتنابناپذیر می نماید. کانون اصلی بحث، امکان طرح علم زیست جهان با دو رویکرد غیرتاملی و تاملی است که حاصل رویکرد نخست تحقق ساختهای مشترک زیست جهان در قالب هستیشناسی زیست جهان و دستاورد رویکرد دوم با چرخش استعلایی به زیست جهان و نحوه دادگی آن، کشف همبستگی استعلایی میان جهان و آگاهی از جهان است.
The purpose of this article is to representthe obvious understanding of the challenging concept of a science of the life-world in The Crisis of European Sciences and Transcendental Phenomenology and meaning of this project by Husserl. Hereof، first is very important to perpend distinction and yet relationship between the objective science and the life-world then it seems inevitable to reflect on steps to this transcendental science including epochs of the objective science، epochs ofa science of the life-world and transcendental reduction. Here، the main focus lays onthe possibility of a science of the life-world project with tow attitude a reflective and a non-reflective. In the first attitude be accomplished the universal structures of the life-world in format of anontologyofthelife-world and in the second attitude be discovered on Husserl's transcendental turn on the life-world and its manner-of-givenness the transcendental solidarity between the world and the world consciousness.
ملخص الجهاز:
بيخبري از اين ساخت ها به طور کامل براي زندگي روزمره موجه و پذيرفتني است ؛ ما در زندگي مان به هنگام بيداري، کار، تفريح ، دست و پنجه نرم کردن با کسالت و نگراني، يا صرفا به هنگام وقت گذراني نيازي به فهميدن اين امر نداريم که چگونه زيست جهان در نقش «خاک زيرين » براي حقايق نظري عمل ميکند(١٢٤ ,Ibid) با اين همه ، هوسرل چنين تحقيقي را ضروري ميداند اما تذکر ميدهد که آن نميتواند بر حسب تحقيق هاي علوم رياضي يا منطقي يا عيني صورت بگيرد که ما را به هيچ جا نميرسانند زيرا اينها نيز مبتني بر (ويژه نامه پديدارشناسي) زيست جهان هستند و در اين نقطه ، بر بنيادي ناروشن باقي ميمانند.
بنابراين هوسرل ترجيح ميدهد به جاي صرف وقت در سطح انتولوژيک ، به سوي وظيفه اي حرکت کند که بسيار بزرگ تر است و در واقع اين آموزه را در بر ميگيرد (١٤٢ ,Husserl ) ,١٩٧٠ به منظور فراهم کردن مسيري براي اين موضوع جديد پژوهش که ذاتا به زيست جهان مربوط ميشود اما انتولوژيکي نيست ، ما به مثابه «موجودات انساني بيدار و زنده در زيست جهان » (و بنابراين مسلما در درون اپوخه و به دور از هرگونه دخالت آيين علمي تحصلي) بايد يک تامل کلي در پيش بگيريم .