خلاصة:
ویلیام جیمز تجربه های عرفانی را دارای چهار ویژگی میداند: توصیف ناپذیری، کیفیت معرفتی، زودگذری و حالت انفعالی و معتقد است آثاری که مبتنی بر تجربه های عرفانی هستند کمابیش این ویژگیها در آنها مشاهده میشود. در این پژوهش ، آن دسته از غزلیات عطار که حاکی از تجربه عرفانی بودند، استخراج و با توجه به این چهار ویژگی دسته بندی و تحلیل شدند. نگارندگان به اقتضای شعرهای عرفانی عطار، تقسیم بندیهای دیگری، از جمله تصورات ناهمگون از مشهود و گم شدن صاحب مکاشفه نیز یافته اند. نتایج پژوهش نشان میدهد که نشانه هایی از چهار ویژگی مدعای جیمز و تقسیم بندیهای نگارندگان ، در شعر عطار دیده میشود؛ امر قدسی که راوی تجربه عرفانی در مکاشفه با آن مواجه میشود، قابل وصف نیست ؛ هرکس او را به گونه ای درک میکند؛ صاحب مکاشفه در جریان کشف و شهود و حتی پس از آن ، خود را گم میکند؛ صاحب مکاشفه پس از مواجهه با امر قدسی مدعی میشود خود را بیش از پیش میشناسد؛ گاه مدعی میشود که به ادراک و معرفتی از جهان پیرامون دست یافته است ؛ گزارش هایی که از این معرفت ارائه شده است ، مانند ارتباط جزء با کل و اینکه جزء حاوی تمام کل است ، با موضوعات مطرح در هولوگرافی شباهت های بسیاری دارد. صاحب مکاشفه به شیوه های مختلف از زودگذری مواجهه با امر قدسی نالان است . عارف در رویارویی با امر قدسی منفعل است و گاه بیچون و چرا خود را در برابر آن وامی نهد.
ملخص الجهاز:
نتایج پژوهش نشان میدهد که نشانه هایی از چهار ویژگی مدعای جیمز و تقسیم بندیهای نگارندگان ، در شعر عطار دیده میشود؛ امر قدسی که راوی تجربۀ عرفانی در مکاشفه با آن مواجه میشود، قابل وصف نیست ؛ هرکس او را به گونه ای درک میکند؛ صاحب مکاشفه در جریان کشف و شهود و حتی پس از آن ، خود را گم میکند؛ صاحب مکاشفه پس از مواجهه با امر قدسی مدعی میشود خود را بیش از پیش میشناسد؛ گاه مدعی میشود که به ادراک و معرفتی از جهان پیرامون دست یافته است ؛ گزارش هایی که از این معرفت ارائه شده است ، مانند ارتباط جزء با کل و اینکه جزء حاوی تمام کل است ، با موضوعات مطرح در هولوگرافی شباهت های بسیاری دارد.
در این تحقیق کوشش بر این است تا آن دسته از غزلیات عطار که حاوی تجربۀ عرفانی هستند، یعنی راوی مشاهدات خود را در مواجهه با امر قدسی شرح میدهد یا تجربه ای را گزارش و تفسیر میکند، بر اساس نظریۀ ویلیام جیمز بررسی شود.
راوی در مطلع غزلی از «ترکی مست و هوشیار»، «نه دیوانه نه عاقل »، سخن میگوید و از هویت آن ترک میپرسد: چو دیدم روی او گفتم چه چیزی که من هرگز ندیدم چون تو دلدار جوابم داد کز دریای قدرت منم مرغی دو عالم زیر منقار (عطار ١٣٦٢: ٣١٩) در این بیت «او» در پاسخ ، عباراتی میگوید که گرچه دارای معنی است ، مصداقی ندارد و تنها از راه تفسیر و تأویل میتوان معنایی برای آن در نظر گرفت .