خلاصة:
مسالة حقیقت ، ریشه در تاریخ اندیشة بشر دارد. تلاش اندیشة آدمی برای شناسایی و نیل بـه حقیقـت در فلسفة سنتی غرب راه به جوهر می برد. فلسفة سنتی غرب ، همواره ، به دنبال یافتن جوهر یـا جـواهر حقیقـی بوده است . هوسرل از دکارت ، کانت و برنتانو بیش از همه تاثیر پذیرفته است . به عقیدة هوسرل ، دکارت تنهـا فیلسوفی بود که توانست با روش شک خویش یگانه حوزه ای را که به راستی مخصوص فلسفه است و بنیـان حقیقی آن را تشکیل می دهد، مطرح سازد. اساسی ترین مقوله ای که هوسرل از دکـارت بـه ارث بـرده اسـت ، همانا استوار ساختن علم بر پایة بداهتی است که در تجربة شهود فاعل شناسـایی بـرای ذهـن و عـین ظـاهر می شود. کانت شناخت نومن را برای بشر ناممکن دانسته و مدعی بود که ما می توانیم صـرفا در بـارة فنـومن چیزی بدانیم . هوسرل وارث فلسفة کانت نیز بود. او همچون کانت در پی یافتن ویژگی هـا و تـاثیرات فاعـل شناسائی بر متعلق شناسائی بود. هوسرل این پرسش اساسی دکارتی را دوباره مطرح می کند و تلاش می کند تـا واپسین لحظات زندگی بدان پاسخ دهد: «یک علم العلوم یقین آور که مابقی علـوم بـر اسـاس آن بنـا شـوند چگونه ممکن است ؟» روش هوسرل برای دریافت حقیقت روش پدیدارشناسی است . پدیدارشناسی هوسـرل رشته ای است که بنا اسـت بـر طبـق یـک روش دقیـق پـی گرفتـه شـود. ایـن روش فروکاسـت هـایی ، هـم پدیدارشناسانه و هم آیدتیک ، به کار می گیرد.. حقیقت اساسا «عین » نیست که مطلق یا نسـبی باشـد، حقیقـت گونه ای حرکت است که مصدر آن ، اگو یا من است .
ملخص الجهاز:
) در ديـدگاه ارسـطو، تمـام دغدغـة نيست بلکه سخن بر سـر جسـت وجـوي حقيقـت فلسفه - همانا- يافتن موجود و بـه عبـارت ديگـر، است و آنچه اهميت دارد، روشـن و متمـايز بـودن يافتن جوهر است : «در واقع ، آنچه کـه از ديربـاز و انديشه است ، يعني چيزي که دکـارت آن را نشـانة اکنون و هميشه جست وجـو شـده و هميشـه مايـة حقيقت مي داند و بر آن است که خرد بـه روشـني سرگشتگي است ، اين است که موجود چيسـت ؟ و طبيعي خـود ايـن توانـايي تشـخيص را دارد.
شايد بتـوان گفـت کـه هوسـرل از آنجا پيش مي رود کـه مـي گويـد تفـاوت افـراد در دکارت ، کانت و برنتانو بيش از همه تـأثير پذيرفتـه توانايي انديشيدن ، نتيجة توجه آنها به روش اسـت ، است ، از اين رو در اين مقاله در وهلة نخسـت بـه کساني که بهتر از ديگران مي انديشند کساني هستند ديدگاه اين سه فيلسوف در بـارة حقيقـت نگـاهي کــه بــه تربيــت انديشــة خــود و پيــروي از روش اجمالي خواهيم داشت .
ايـن خـودي کـه اينجـور عمـل کانت و مسألة حقيقت مي کند، و صـرفا يـک نـاظر منفعـل نيسـت ، بلکـه کانت دريافت که اگر بخواهد به اصول بنيادي سـازندة فعـال پديـدار اسـت ، خـود اسـتعلايي يـا دکارت تن بدهـد، اميـدي بـه رسـيدن بـه دانشـي transcendental ego ناميــده مــي شــود.