ملخص الجهاز:
"این عده که به جریان اجتماعی شناختی socio-cognitive اشتهار دارند معتقدند که فرد با یک رشته پیش سازهای ذهنی و باورهای فرهنگی و تمایلات و انتظارات وارد یک تعامل interaction با دیگران میشود که محصول آن خلق حالت عینی objective و ذهنی-درونی subjective است که هم خود فرد و هم دیگران آن را متمایز از بقیه حالات دانسته و آن را هیپنوتیزم،تجزیه و...
لازم به ذکر است که هس Hess در اواسط قرن بیستم دو ناحیه با وظایف متضاد را در هیپوتالاموس شناسایی نمود که یکی در اطراف بطن سوم که وظیفه برانگیختن حیوان را داشته و واکنش گریز و ستیز را باعث میشود و یک کانون منتشر که فعالیتهای مربوط به تغذیه و هضم (1)-چنانکه بعدا اشاره خواهد شد این تعبیر ژانه مانند بسیاری دیگر از تعابیر او بسیار ارزنده و مترقیانه بود و میتوانست سر منشأ حرکت سریعتر روانپزشکی در ابتدای قرن بیستم باشد اما متأسفانه عقاید او کمتر مورد توجه واقع گردید و درک هیپنوتیزم نیم قرن به بیراهه رفت.
آنچه ساربین و اسپانوس سعی در بیان آن دارند این است که انسانها در فرایند هیپنوتیزم(و سایر حالات تجزیهای)با یک سلسله باورهای و پیشسازهای ذهنی و مطالب پذیرفته شده که تا حدی ریشه در فرهنگ دارد وارد تعامل با درمانگر یا سایر انسانها میشوند و تحت اثر این عقاید،باورها و افکار و همچنین تلقین و القائات دیگران یا درمانگر رفتاری را از خود بروز میدهند.
سپس با توجه به همان عقاید باورها و افکار در مورد علت رفتار خود نتیجهگیری میکند و به این نتیجه میرسند که فرضا دردی حس نکردهاند،مطالب را فراموش کردهاند،دچار حالت چند شخصیتی شدهاند و یا اینکه فرضا اراده از دستشان خارج شده و فلان فعل غیر ارادی صورت گرفته است."