خلاصة:
در دهه گذشته نظریه پردازی و پژوهش درباره هذیان و تلاش برای پیشنهاد سازوکارهای شکل گیری آن، رشد چشمگیری داشته است. در این مقاله، نخست به دشواری ها در تعریف و تبیین مشخصات هذیان اشاره می شود، و سپس نظریه های مطرح زیر عنوان های ادراک نابهنجار، نقص در نظریه ذهن، نقص در استدلال، نظریه اسناد اجتماعی، مدل های عصب- روان شناختی و شبکه عصبی توضیح داده، و شواهد له و علیه هر یک بیان می شوند. با مرور این نظریه ها، به نظر نمی رسد که هنوز بتوان با سازوکاری یگانه، هذیان های مختلف را در بیماری های مختلف تبیین کرد، و نیاز به ارایه مدل های تلفیقی بسیار محسوس است. با این حال، پژوهش هذیان می تواند آگاهی ما را از این پدیده شاخص افزایش دهد و کاربردهای زیادی نیز در تشخیص و درمان بیماری ها داشته باشد.
ملخص الجهاز:
"برای مثال،میتوان پرسید اگر فردی ادراکهای نابهنجار زیر آستان(subthreshold)،یعنی پایین تر از آستانهء ادراک هوشیارانه داشته باشد،آیا این ادراکهای ضمنی و نهان (implicit)میتوانند بر باورها و تصمیم گیریهای او تأثیر داشته باشند؟ نظریهء جالبی فریت(1979)که در همین زمینه،طرح کرد (و البته بعدها خود آن را کنار گذاشت)،این بود که شاید در اسکیزوفرنی،ادراک هایی به طور نابهنجار به هوشیاری میرسند یا به عبارت دیگر،آگاهی از رخدادها یا محرک هایی که در حالت بهنجار از هشیاری رانده میشوند،سبب میشود که فرد آنها را مهم فرض کند و برای توضیح آن هذیان شکل میگیرد(فریت، 1979).
اما در نهایت،چه عامل یا عواملی را میتوان مسئول ایجاد هذیان دانست؟ تجربههای ادراکی نابهنجار؟ نقص در بازنمایی وضعیت ذهنی خود و دیگران؟ اشکال در جمعآوری اطلاعات و نتیجه گیری زودرس؟ اسناد بیرونی رخدادهای ناخوشایند؟ اختلالهای عصب-روان شناختی؟ یا نقص در پردازش موازی اطلاعات؟ و یا همهء آنها؟ باتوجه به همگن نبودن پدیدههای باور هذیانی(از جنبههای مختلف)شاید جستجوی عاملی یگانه،اگر ناممکن،حداقل بعید باشد ولی تلاش برای تلفیق مدلها و اشاره به تعامل علل سبب شناختی میتواند مفید باشد.
سرانجام این که اگر هم نتوان هذیانها را با یک مدل یگانه یا تلفیقی توضیح داد،ولی تلاشهای صورت گرفته برای نظریه پردازی و آزمودن آنها(از طریق مطالعات تجربی)،آگاهی ما را از این پدیدهء شاخص افزایش داده است که میتواند کاربردهای زیادی نیز داشته باشد؛مانند تعیین ملاکهای تشخیصی دقیقتر،طبقهبندی مناسبتر بیماریها،شناسایی بهتر سیر و پیش آگهی بیماریها،و احتمالا هدفهای درمانی مانند آنچه در مقالههای ماهر(1992)و مک گلشان و هافمن 2000 b)) پیشبینی شده است؛برای مثال،در درمان،میتوان اصلاح پرش به نتیجه گیری در بیماران و تغییر اسناد رخدادهای منفی به اشخاص به جای شانس یا موقعیت و نیز بهبود شناخت اجتماعی را مدنظر قرار داد(چادویک ولوو،1994؛گرتی و فریمن،1999)."