خلاصة:
از آن جا که شعر زبان اسرار دل است و مخلوق عاطفههای حسّاس، شاعری نوعی کیمیاگری شناخته شده است در حوزة پیوند الفاظ با موسیقی.
در میان سرامدان شعر فارسی، فرّخی نمونة کامل شاعرانی است که در تلفیق مضامین شعر با موسیقی گامهای استوار برداشته است. وی را در حوزة الفاظ به حسن انتخاب کلمات خوش آهنگ، فصیح، رشیق و دلاویز باید ستود.
براستی در رعایت تناسب معانی و مضامین و تلفیق آنها با موسیقی کلمات و ترکیبات سخنوری است توانا. چه کلام آهنگین وی در این حوزه از جذّابیّت و دلفریبی ویژهای برخوردار است و این خود برجستگی شعرش را شکل تواند داد و سبک شاعری او را مشخّص تواند کرد.
Since Poetry is the language of the hearts secrets, arising from the emotions of sensitive souls, it is recognized as a kind of Alchemy which tends to bind words together in meaning as well as in sound. Among the prominent Persian poets, Farrokhi is the utmost example of a poet who in combining subject matter with music has taken great steps. His taste in choosing euphonious, eloquent, and charming words is admirable.
The outstanding feature of his poetry is the musical quality of his lines, whose rhythms emphasize the meaning of a word or phrase calling it sharply to our attention.
ملخص الجهاز:
نگارنده همۀ دیوان فرخی سیستانی را در باز جستی از لحاظ موسیقی کلام پیش چشم آورده است و بسامد بحور و اوزان بکار رفته در دیوان را بررسی کرده علل و عوامل آنها را باز نموده و در این مباحث یـادآور ایـن نکتـه گردیـده اسـت کـه مضـمون شـعر تحت تأثیر عوامل محیط به شاعر الهام می شود و احساس و عواطف شـاعر دسـتخوش آن علل گشته ، دریای ذهن فعـال شـاعر در جذبـه و حـالتی خـاص جوشـیدن مـی گیـرد و مضمون، آهنگ و الفاظ مناسب خود را در ذهن شاعر می یابد و مضامین بکر با شـکوفایی احساسات در مدار نبوغ شاعرانه تجلی می کنـد، بنـابراین شـاعر هیچگـاه مضـمونی را از پیش برنمی گزیند و آهنگی ویژه را برای مضمونی خاص اختیار نمی کند و چه بسیار کـه موضوع تهنیت را در همان وزنی بسراید که مضمون تعزیت را.
این نکته را در قصیدهای که در مدح امیر ابویعقوب یوسف سپه سالار در بحر رمل مثمن مخبون مقصور عروض (فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان) بدین مطلع سروده می توان دید: دی چو دیوانه برآشفت و به زه کـرد کمـان پیش او بـاز شـدن جـز بـه مـدارا نتـوان (فرخی ، دیوان ص ٢٩١) چنانکه در وزن مصراع دوم بیت زیر عاجز کـردن و یـا گمـراه کـردن معانـدان را تصرفی در آهنگ شعر کرده گوید: بـا بـر و بـازوی شـاهانه و بـا فـر ملــوک هم نکوران و رکاب و هم نکو دست و عنـان (فرخی ، دیوان ص ٢٩١) که حرف (م) در «هم » دوم زائد است ، چون شـعر را از وزن خـارج مـی کنـد کـه نگارنده آن را خود نوعی بازی با اوزان می داند وگرنه این موضوع برای شاعر موسیقیدانی چون فرخی دشوار نمی نمود که بجای «هم » کلمه و یا حرفی دیگـر بیـاورد و شـعر را از وزن خارج نکند.