خلاصة:
«از بخت شکر دارم و از روزگار هم». خداوند را سپاسگزارم که بار دیگر توفیق همنشینی با ملک الخلّاق گلستان مثنوی را نصیبم کرد و جام کوچک وجودم را از آن رحیق سرخوشان مشحون ساخت.
هدف این مقاله، یافتن این پرسش مهم است که لب لباب مثنوی شریف مولانا چیست و به بیانی دیگر، آن «نفیری» که وی در این عالم سرداد و همة سینههای شرحه شرحه از فراق را به سوی خویش فراخواند، کدام است؟ در این نوشته سعی خواهیم کرد تا با یاری جستن از سه مقدمة فلسفی در حکمت متعالیه (تئوری حرکت جوهری، مسالة نفی و اتحاد عاقل و معقول)، به یافتن پاسخ پرسش مهم مذکور از دیدگاه جلالالدین نایل آییم. امید است که ببار آید و کام همة عاشقان را شکرین سازد:
و هذا دعاء لا یردّ فانّه
دعاء لاصناف البریّة شامل
This article aims at discussing the main concepts in Masnavi. An analysis of the content is also offered from the point of view of Molla Sadra’s three principle and Mowlana’s Gnosticism.
ملخص الجهاز:
هدف این مقاله ، یافتن این پرسش مهم است که لب لباب مثنـوی شـریف مولانـا چیست و به بیانی دیگر، آن «نفیری» کـه وی در ایـن عـالم سـرداد و همـۀ سـینه هـای شرحه شرحه از فراق را به سوی خویش فراخوانـد، کـدام اسـت ؟ در ایـن نوشـته سـعی خواهیم کرد تا با یاری جستن از سه مقدمۀ فلسفی در حکمت متعالیـه (تئـوری حرکـت جوهری، مسألۀ نفی و اتحاد عاقل و معقـول)، بـه یـافتن پاسـخ پرسـش مهـم مـذکور از دیدگاه جلالالدین نایل آییم .
دلش ، «تابش جان» یافت و اگر تا قبل از آن، یوسف بـود، پـس از آن «یوس زاینده» شد و آن قدر «نازک » و «فربه » گشت که به تعبیـر خـودش، دو صـد چــرخ هــم ظرفیــت گنجــایش او را نداشــت و پــس از آن، خواســتۀ او، بــاختن همــۀ خواسته هایش شد: خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بـودش بنماند هیچش الا، هـوس قمـار دیگـر ١٢و١٣ (دیوان کبیر، غزل١١٧٤) اکنون پرسش مهم این است : آن نفیری که مولانا جلالالدین در همه عالم سرداد و سینه های شرحه شرحه از فراق را محرم شرح درد اشتیاق خـویش گردانـد، چیسـت و آن گوهر ثمین بحر معنوی چه ویژگی هایی دارد؟ هدف این نوشته ، توضیح و اثبات این نکته اسـت کـه نفیـر مولانـا، همـان گـوهر مثنوی است و آن گوهر ثمین چیزی نیست جز «اتحاد عاشق و معشوق ».