خلاصة:
به نظر می رسد در بررسی های موجود روش شناسی وبر، مدل سنخ های آرمانی شناخته شده توسط وی، با دو ابهام روبرو بوده اند: یکی ندیدن تاثیر مارکس بر روش شناسی وبر و دیگری، و به مراتب ، ایستانگریستن سنخ های آرمانی. این مقاله در پی بررسی این دو ابهام در دستگاه روش شناسی وبر، به ویژه ، در موضوع سنخ های آرمانی، است .
ملخص الجهاز:
(تنهایی، ١٣٨٨)(١٩٦٩ ,Blumer) اما چگونه میتوان یک سنخ آرمانی را به وجود آورد؟ آیا میتوان با جمع آوری نقاط مشترک تعاریفی که از یک مفهوم در طول دوره های مختلف تاریخی شده است ، به یک سنخ آرمانی دست یافت ؟ وبر تنها صفات مشترک یک پدیده را که در هر برهه ای از زمان در یک مجموعه ی فکری جمع آمده است را برای ساخت یک سنخ آرمانی کافی نمیدانست ، بلکه معتقد بود تمام گرایشات و اهدافی که در هر پدیده موجود هست را بایستی مورد توجه قرارداد.
بنابراین ، نکته ای که وبر به درستی یاد می کند این است که ، کشف سنخ آرمانی، نه تنها از او نیست و مارکس در این کار بر او مقدم است ، و این که او تنها به پرورش ، روشن کردن و گسترش آن پرداخته ، بلکه تمام جامعه شناسان بدون ذکری از این عنوان ، اما همه به گونه ای سنخ های آرمانی را به کاربسته اند، مانند اصطلاح همبستگی ساده یا پیچیده که چارچوبی هادی برای بازشناسی جوامع کمتر و بیشتر تفکیک یافته است ، و دیگر نمونه های فراوان .
نخستین پاسخ به چنین ایرادهایی را میتوان با یادآوری این نکته آغاز نمود که مطالعه ی وبر در روح سرمایه داری و اخلاق پروستانیسم ، آن گونه که وبر در کتاب خود ترسیم میکند، به طور مسلم نمونه ای از کاربست سنخ آرمانی تاریخی است ، و به مراتب نمیتواند و نباید در دیگر جوامع تاریخی روایی داشته باشد و یا به کار برده شود.