خلاصة:
به دنبال شکلگیری مناظرهی چهارم در عرصهی نظریات روابط بینالملل؛ فرهنگ از اهمیتی برابر بامولفههای مادی در شکلدهی به رفتار کشورها برخوردار گردید. در بستر و چهارچوب این نظریات،فرهنگ به طور اعم و فرهنگ استراتژیک به طور اخص از جمله عوامل داخلی شکل دهنده به مبانیهویتی هر بازیگر در عرصهی روابط بینالملل مطرح میشود که با تأثیرگذاری بر نگرش نخبگان ودولتمردان و همچنین جامعهی یک کشور، قابلیت اثرگذاری بر نحوهی عملکرد یک کشور درمدیریت بحرانهای بینالمللی را دارا میباشد. بدین ترتیب شناسایی مولفههای شکل- دهنده به مبانیهویتی یک کشور و از آن جمله فرهنگ استراتژیک کشورها، کمک بسیار موثری در فهم چراییکنش کشورهای مختلف در بحرانهای بینالمللی از جمله قدرتهای بزرگی چون چین- بدستخواهد داد. این موضوع بویژه در رابطه با بحرانهای بینالمللی در منطقهی خاورمیانه )به طور مشخصدر بحران سوریه( به دلیل اهمیت و حساسیت زیاد این منطقه قابل تأمل است. لذا ما در این مقاله درصدد پاسخ به این سوال میباشیم که فرهنگ استراتژیک چین چه تأثیری بر الگوی رفتاری آن درمدیریت بحرانهای بینالمللی بطور عام و در بحران سوریه به طور خاص دارد
ملخص الجهاز:
لذا نظر به اهمیت موضوع، پژوهش حاضر در تلاش است به تحلیل رویکرد و الگوی رفتاری چین با تمرکز بر مؤلفه ی فرهنگ استراتژیک ، به عنوان یکی از مهم ترین متغیرهای اثرگذار بر سیاست خارجی و الگوی رفتاری آن در مدیریت بحرانهای بین المللی و از آن جمله بحران سوریه بپردازد.
لذا نظر به اهمیت موضوع نگارندگان بر آن شدند تا این موضوع را به عنوان کار پژوهشی خود برگزینند و در این مسیر با تحقیقات فراوان در این حوزه، پاسخ احتمالی یا فرضیه ای که به سوال پژوهش حاضر داده شد این گونه صورتبندی گردیده است که : فرهنگ استراتژیک تدافعی چین ، بر الگوی رفتاری تدافعی و محتاطانه ی آن در مدیریت بحرانهای بین المللی به طور اعم و حفظ نظم منطقه ی خاورمیانه به جهت مخالفت با هژمونیجویی ایالات متحده در بحران سوریه به طور اخص تأثیر داشته است .
بخش سوم پژوهش نیز به بررسی استراتژیهای کلان پکن در منطقه ی خاورمیانه خواهد پرداخت و موضوعات فرهنگ استراتژیک و الگوی رفتاری چین در مدیریت بحرانهای بین المللی و بحران سوریه ارکان اصلی بخش های چهارم و پنجم پژوهش حاضر را به خود اختصاص خواهند داد.
به عبارت دیگر در اغلب نظریه های اصلی حوزهی روابط بین الملل برای موضوع فرهنگ به طور عام و فرهنگ استراتژیک به طور خاص نقش ثانویه و کم اهمیتی قائل گردیدهاند و در برخی از نظریه های رادیکال نیز که این موضوع اهمیت بیشتری مییابد، به عوامل مادی در شکل دهی به رفتار خارجی کشورها اهمیت کمتری داده میشود، اما نظریه ی سازهانگاری، نظریه ای است که با رویکرد میانه ای تلاش دارد در جایگاه میانه ای ما بین نظریات خردگرایانه و پساساختارگرایانه قرار گیرد.