خلاصة:
استفاده از سمبول با زمینه اجتماعی در شعر، معاصر بوسیله نیمایوشیج با سرودن شعر ققنوس در سال 1316 شروع شد و پس از او پیروان جدی و توانمندی پیدا کرد. با تامل و تدبر در شعر نیما؛ بویژه اشعاری که پس از سال مذکور سروده شده، میتوان بخوبی خاستگاه و سرچشمه نمادهای شعری وی را یافت. سرچشمه اصلی نمادهای وی نخست طبیعت و جلوههای گوناگون آن است که شامل عنصر زمان، مکان، برخی عناصر اربعه، پرندگان، جانوران، جنگل و درختان و... است و سپس نمادهای انسانی که اغلب به شخصیتهای بومی و مردم منطقه زندگی نیما مربوط میشود. از شخصیتهای ملی و حماسی نظیر رستم و اسفندیار و افراسیاب و... و نیز از شخصیتهای اسلامی نظیر پیامبر اسلام (ص)، حضرت علی (ع) و دیگر پیشوایان دین در شعر او به عنوان نماد نشانی نیست. برخی دیگر از نمادهای او ریشه در اساطیر و سنت و فرهنگ گذشته ما دارند. در این مقاله با بررسی نمادها در شعر نیمایوشیج مشخص گردید که اغلب نمادهای وی ابداعی است و جنبه شخصی دارد. البته حتی ذهنیترین و شخصیترین نمادهای او ریشه در جهان عینی و محسوس و محیط زیست شاعر دارد.
ملخص الجهاز:
یکی از ویژگیهای مهم مکتب سمبولیسم آن است که هر خوانندهای اثر ادبی را به نسبت درک و احساس خود میفهمد، به همین سبب سرودن شعر سمبولیک با توجه به گستردگی حوزة مفهومی نماد بسیار دشوار است و نیاز به پروردگی ذهن، تخیل عمیق، اندیشة ژرف شاعرانه و نیز تجربة کافی در این زمینه دارد.
دایرة این رمزها نه تنها پدیدههای متنوع طبیعی را از قبیل شب، صبح، آفتاب، ماه، دریا، ساحل، موج، ابر، باد، طوفان، باران، کشتگاه، آتش، شعله، بهار، زمستان و انواع جانوران و پرندگان و گلها و گیاهان چه با اسامی عام و چه با اسامی خاص محلی در بر میگیرد؛ بلکه شامل اشیاء مختلف و اصوات و شخصیتهای فرهنگی یا اساطیری نیز از قبیل چراغ، خانه، دیوار، شیطان، پری، جادو، کاروان، ناقوس، جاده، راه، همسایه، مرداب، حبسگاه، جرس، اجاق، غبار، هوای تیره، ویرانه خانه، زنجیر، پادشاه فتح، مرغ آمین، قبر، جهانخوار، دشت، شهر، بیداری، خواب، زن هر جایی و امثال آنها نیز میشود.
این پیوند آنچنان عمیق و گسترده است که خود او نیز با مظاهر آن یکی میشود، چنانکه اگر خودش تب دارد، طبیعت را نیز تب دار میبیند و آن را به دل سوخته و تن خستة خود مانند میکنند که از هیبت تب میسوزد: - با تنش گرم بیابان دراز / مرده را ماند در گورش تنگ / به دل سوخته من ماند/ به تنم خسته که میسوزد از هیبت تب/ هست شب، آری شب (نیمایوشیج، 1386: 776) طبیعت در شعر وی به عناصر نمادین دیگری از قبیل عنصر زمان، مکان، جانوران، پرندگان، کوهها و درهها، رستنی ها و برخی عناصر اربعه شامل آب و آتش و باد قابل تقسیم است.