خلاصة:
فمینیسم از ظهور نخستین موجش تا به امروز دچار تغییر و تحولات شگرفی حتی در ریشه ای ترین خواستگاههای فکری خود بوده است . به ویژه در موج سوم کـه بر پایه تکثر، تنوع و تعدد بنا شده است . فمینیسم پست مدرن یکـی از متـاخرترین گرایشهای فمینیسم است و به دلیل پیچیدگیهای بنیادین که در تعریف خود پسـت مدرنیسم وجود دارد بررسی این گرایش از منظر پساساختارگرایی که زیر مجموعه ای از پست مدرنیسم است پیچ و تابهای فمینیسم در طول زمـان را بیشـتر آشـکار می کند. نوشتار حاضر پس از پس ذکر فضای گفتمانی دوره مدرن و رابطـه آن بـا مفهوم جنسیت ، به بررسی نقش زبان و تاثیر آن در انقیاد زنان شکل گیری ماهیـت آنها و همچنین از بعد روانکاوی به بررسی نظرات اندیشمندان مختلف فمینیسـم و نقشـی کـه آنهـا بـرای زبـان قائـل هسـتند مـی پـردازد. در ایـن راسـتا فمینیسـم پساساختارگرا و بنیادیترین مبحثش یعنی زبان و تاثیر آن بـر اندیشـمندان فمینیسـم بررسی می شود.در آخر نیز نگاهی به تفاوتهای فمینیسم پسا ساختارگرا در دو کشور آمریکا و فرانسه می اندازیم.
There have been tremendous changes in the fundamental basis of feminism since its first formation. In particular، the third wave of feminism has been based on the diversity of ideas and multiplicity of approaches toward feminism. Postmodern feminism is one of the recent branches of feminism which inherits the same complications that are built in the definition of postmodernism. Investigating postmodern feminism، from the post-structuralism point of view which is a subset of postmodernism، is an interesting research topic as it helps to understand various changes to feminism over the time. In this dissertation، after an overview of communicating language in modern age and its relation with gender، the effect of language on discrimination against women، holding them back and under representing them is investigated. The different point of views of feminist scientists about language and its significance is also investigated. Finally، the difference between the post-structuralism feminism in two countries America and France is investigated.
ملخص الجهاز:
"جنسیت گرایی این گونه ظاهر میشود که ما زنان را از نظر ژنیتیکی پست تر از مردان به حساب می آوریم ، و از روشهای تبعیض آمیز علیه آنها حمایت می کنیم و برعلیه زنانی که نقشهای جنسی سنتی خود را ایفا نمی کنند موضعی خصمانه میگیریم و برای اشـاره به زنان از اسامی توهین آمیز استفاده می کنیم و تصورات قـالبی منفـی نسـبت بـه آنهـا داریم یا اینکه با زنان به عنوان ابزار جنسی برخـورد مـی کنـیم (دوبـووار،٤٠:١٣٨٩).
آنها معتقدنـد ماهیـت به عنوان یکی از مسائل بنیادی فلسفه ، در واقع در پی صورت بندی ویژگی های مـردان یا ماهیت مردانگی بوده است و این ماهیت نه تنها زنان را در بر نمـی گرفتـه ، بلکـه در عمل آنان را از صحنه اندیشه و تأمل فلسفی خارج ساخته اسـت (بـاقری،٦٨:١٣٨٢) .
(بســیلی١٠٤) بنــابراین فمینیســم پساساختارگرا در پی حذف سلسله مراتب کنترل شده توسط مردان و حـذف مرکزیـت نامشروع آنها در جامعه است و در این جهـت یکـی از راهکارهـا قـدرت بخشـیدن بـه افرادی است که مورد تحقیر و توهین قرارگرفته اند و قرار دادن این افراد در مسـیرهای مناسب برای شناختن و آگاهی یافتن از محیط پیرامون خود که برای تحقـق آن ، هـر دو عملکرد سیاسی و شخصی در کشف و ریشه کنی موارد ضعف که به سیستم محرومیت و انقیاد زنان می انجامد، لازم است (xv:١٩٨٨,Diamond &Quinby )."