خلاصة:
با ظهور و بروز اخلاق فضیلت در سال های اخیر، بسیاری به نقاط قوت و ضعف آن پرداخته اند که یکی از مهم ترین اشکال های مبنایی بر این نظریه، تردید یا نفی اوصاف درونی اخلاقی (فضایل و رذایل) است. برخی از فیلسوفان اخلاق بن مایه های این اشکال را از روان شناسی اجتماعی برگرفته اند و بر اساس آن اسناد رفتار اخلاقی آدمی را به اوصاف درونی، از مقوله خطای بنیادین اسناد دانسته اند. گیلبرت هارمن و جان دوریس با تکیه بر پاره ای از آزمایش ها در حوزه روان شناسی اجتماعی، همچون آزمایش میلگرام، سامری نیکوکار و زندان زیمباردو منکر وجود اوصاف اخلاقی درونی شده و معتقدند ابتنای یک نظریه اخلاقی بر چنین اوصافی خطاست و از این رو، اخلاق فضیلت نظریه هنجاری مناسبی نخواهد بود. قائلان به اخلاق فضیلت پاسخ های سلبی و ایجابی متعددی را بیان کرده اند که به گمان مولفان پاسخ مبتنی بر کمیابی مناسب ترین پاسخ به اشکال یاد شده است. در این مقاله پس از طرح و تبیین مسئله، به نقد و بررسی آنها خواهیم پرداخت.
With the emergence of virtue ethics in recent years، many people tackled with its weaknesses and strengths. One of the most important fundamental objections to virtue ethics is to doubt or deny internal moral attributes (virtues and vices). Some moral philosophers based such an objection on social psychology، and thus considered the attribution of internal attributes to human moral conducts as a fundamental error in attribution. Gilbert Harman and John Doris appealed to some experiments in social psychology، such as the Milgram experiment، benevolent Samurai، and Zimbardo prison، to deny internal moral attributes. They hold that it is a mistake to base a moral theory on such attributes، and thus virtue ethics is not a plausible normative theory. Proponents of virtue ethics provided several negative and positive replies to this objection. We believe that the best reply is the one based on rareness. In this paper، we delineate the problem and then examine it in detail.
ملخص الجهاز:
گیلبرت هـارمن و جـان دوریـس بـا تکیـه بـر پارهای از آزمایش ها در حوزه روانشناسـی اجتمـاعی، همچـون آزمـایش میلگـرام، سـامری نیکوکار و زندان زیمباردو منکر وجود اوصاف اخلاقی درونی شـده و معتقدنـد ابتنـای یـک نظریه اخلاقی بر چنین اوصافی خطاست و از این رو، اخلاق فضیلت نظریـه هنجـاری مناسـبی نخواهد بود.
پیش از آنکه به استدلالهای وی در نفی یا تردید در وجـود فضـایل بپـردازیم ، لازم است به این پرسش پاسخ داده شود که در روانشناسی دو حوزf مجزا وجود دارد که به بحث از مـنش یـا اوصـاف درونـی و بـه بیـان دیگـر، بـه فضـیلت پرداختـه اسـت : یکـی روانشناسی اجتماعی و دیگری روانشناسی شخصیت .
) به نظر مؤلفان استدلال کامتکار، اصل استدلال دوریـس را فـرو ریختـه و بـه تبـع آن مدعای وی را متزلزل میکند، ولی همچنان خـود بـه عنوان اسـتدلالی مسـتقل بـه شـکلی دیگر مدعای دوریس را دربارf ناکارآمدی اخلاق فضـیلت بـه عنوان نظریـه ای هنجـاری اثبات میکند؛ به این معنا که مطابق تعریف کامتکار از فضیلت که موقعیـت در آن اخـذ شده است ، آزمایش های گزارششده از سوی دوریس نه تنها نافی وجـود فضـایل نیسـت که مؤید آنها نیز خواهد بود، ولی با تکیه بر حکمت عملی، نظریـه ای بـرای عامـه مـردم نخواهد بود.
ب) پاسخ مبتنی بر استناد به افراد خاص قائلان به اخلاق فضیلت برای تأیید مدعای خود درباره وجـود فضـایل ، گـاه بـه افـرادی استناد میکنند که در موقعیت های دشوار رفتـاری فضـیلت مندانه از خـود بـروز دادهانـد؛ برای مثال، نیازمندانی هستند که وجوه نقدی بسیار کلانی را یافتـه و بیدرنـگ آن را بـه صاحبانشان و یا به مراجع قانونی تحویل دادهاند، این در حالی اسـت کـه موقعیـت چنـین افرادی ایجاب میکرده است که از باز گرداندن آن خودداری کنند (١٨ :.