خلاصة:
اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ اﯾﺮان در ﻋﺼﺮ ﺗﺤﻮل داﻧﺶ ﺑﺸﺮی و ﺟﻬﺎﻧﯽﺷﺪن ﺗﺤﻮﻟﯽ ﻧﻮ و ﺟﺪﯾﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﺑﻨﯿﺎنﻫﺎﯾﯽ اﻧﺴﺎﻧﯽ، ﻣﺘﻌﺎﻟﯽ و ارزﺷﯽ ﺑﻮد و ارزشﻫﺎﯾﯽ ﻣﺘﻌـﺎﻟﯽ و اﻧﺴـﺎﻧﯽ را ﺑـﻪ ﺑﺸﺮ ﻋﺮﺿﻪ ﮐﺮد. ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺗﻬﺪﯾﺪات ﺟﻬﺎﻧﯽ، ﺣﻔﻆ و ﺑﻘﺎی اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ و ارزشﻫﺎی آن ﻣﺴﺌﻠﻪای ﻣﻬﻢ ﺑﺮای ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻣﺮوز ﻣﺎ ﻣﺤﺴﻮب ﻣﯽﮔﺮدد؛ ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس، ﭘﺮﺳﺶ اﺻﻠﯽ ﻧﻮﺷـﺘﺎر ﺣﺎﺿﺮ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮان ﺑﻪ ﺣﻔﻆ اﻧﻘﻼب و ارزشﻫﺎی آن ﻫﻤﺖ ﮔﻤﺎﺷـﺖ و در ﺟﻬﺖ ﺗﻮﺳﻌﻪ آﻧﻬﺎ ﮐﻮﺷﯿﺪ. ﭘﺎﺳﺦ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ اﻗﺪاﻣﯽ ﻣﻨﻮط ﺑﻪ ﺑﺮﺧﻮرداری از ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻧﻈﺮی و ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی راﻫﮕﺸﺎﺳـﺖ ﮐـﻪ ﻣﺘﮑـﯽ ﺑـﺮ ﻣﺒـﺎﻧﯽ ارزﺷـﯽ اﻧﻘـﻼب اﺳـﻼﻣﯽ ﺑﺎﺷـﺪ. ﻧﻈﺮﯾﻪﭘـﺮدازی ﺑـﺮ اﯾـﻦ ﻣﺒﻨـﺎ ﺑﺎﯾـﺪ ﺑـﺮ ﻣﺒﻨـﺎی ﺑﻨﯿـﺎﻧﯽ ﺗـﺮﯾﻦ ارزش ﻫـﺎی اﻧﻘـﻼب اﺳـﻼﻣﯽ )ﺗﻮﺣﯿﺪﻣﺤﻮری، اﻧﺴﺎنﮔﺮاﯾﯽ، ﺟﻬﺎنﺷﻤﻮﻟﯽ، ﻣﺮدﻣﯽﺑﻮدن، ﻏﺎﯾﺖﮔﺮاﯾﯽ، ﻓﻄﺮت ﺳﻠﯿﻢ ﺑﺸـﺮی، ﺑﯿﺪاری و ﻗﯿﺎم ﷲ، اﺳﺘﻘﻼل، ﻋﺰت ﻧﻔﺲ و ﺳﺘﻢ ﺳﺘﯿﺰی( ﺷﮑﻞ ﮔﯿﺮد ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﺪ راه ﺣﻔﻆ و ﺑﻘﺎی ارزشﻫﺎی اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ وﺑﺎزﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ ﺗﻤﺪن اﺳﻼﻣﯽ – اﯾﺮاﻧﯽ را ﻫﻤﻮار ﻧﻤﺎﯾﺪ.
During the modification of humanistic knowledge and universalism, Islamic revolution of Iran was a new change according to the humanistic, exalted as well as value-based foundations and it presented the exalted and humanistic values to human. Considering the universal threats, preservation and the survival of Islamic revolution and its values is considered a significant issue for the present society. In this regard, the main question of the present writing is connected to the way of protecting revolution and its values as well as tryout towards its advancement.
The answer is that, this action is dependent on possessing a theoretical wisdom and supportive ideas relying on the value-based principles of Islamic revolution. Theorizing in this regard should be on the basis of the most fundamental values of Islamic revolution (Unitarianism, humanism, universalism, being in favor of ordinary people, idealism, perfect nature of human, vigilance and uprising in favor of God, sovereignty, self-esteem, fighting against injustice) to provide the ground for the perseverance and survival of Islamic revolution values as well as re-blossoming Islamic-Iranian civilization
ملخص الجهاز:
"41) این در حالی است که اگر تمدن را اوج مدنیت و پیشرفت همه جوامع و حاصل تلاش همه بشر و نه قوم یا سرزمین خاصی بدانیم، رویکرد ما به نظریهپردازی در علوم انسانی میتواند رویکردی فرهنگی یا تمدنی و به بیان دیگر رویکردی انسانی، عام و جهانشمول باشد و چنین رویکردی نهتنها میتواند راهگشای حرکت ما بهسوی احیا وشکوفایی تمدن خویش باشد، بلکه میتواند تبدیل به الگویی برای سایر جوامع بشری گردد.
علامه طباطبایی بر این نکته اصرار دارد که «اختلاف بین دو عصر و زمان از نظر صورت زندگی در تمام مراتب و شئون زندگی جاری نیست، بلکه این اختلاف از نظر مصادیق و ابزار حیات است»(طباطبایی، 1390، ج 4، ص120) سوم، نظریهپردازی برای بقای انقلاب و ارزشهای آن و توسعة آنها یا همان تمدنسازی اسلامی - ایرانی باید متکی به ویژگیهای فطری و طبیعی انسان باشد؛ یعنی با مقتضیات فطرت نوع بشر هماهنگ و سازگار باشد؛ ازاینروست که استاد مطهری فطرت را «امالمعارف مسائل انسانی».
نیاز به استقلال علوم انسانی که بنیان اولیة نظریهپردازی و ایجاد معرفت نظری است، بیشتر حس میشود و طبیعی است که استقلال غیر از استفادهنکردن از دادههای معرفتی غربیان است، همچنین در فناوریهای دیجیتال و دانشهای رایانهای و اینترنت که امروزه معمولا ابزار هژمونی غربی بر بشرند، بیش از هر چیز، به استقلال کامل وخودکفایی در دو عرصه نرمافزاری و سختافزاری نیاز داریم؛ به عبارتی ضرورت شناخت تمام بنیانها و دادههای فکری و فرهنگی فرهنگ و تمدن غرب از یک سو و باور پیداکردن به تواناییهای خودی از سوی دیگر در این مسیر ضروری است."