خلاصة:
دو اصطلاح «باطني» و «باطني گرايي» معناي گسترده اي دارند، ولي به نحو خاص بر مكتب هاي ديني و عرفاني و فلسفيِ رازورز اطلاق مي شوند. در يونان باستان، پيش از دورانِ يوناني مآبي، به مكتب هايي با گرايشِ باطني برمي خوريم. از نوشته هاي گوناگونِ برجاي مانده از آن دوران چنين برمي آيد كه يونانيان خود خاستگاه اين مكتب ها را بيرون از يونان، در مصر يا آسيا، مي جستند. مكتب هاي باطنيِ يوناني تا پيش از روزگار افلاطون عبارتند از: اديان اليوسيسي و ديونوسوسي و اورفيوسي و مكتب فلسفي ـ دينيِ فيثاغورس. غايتِ مشترك اين مكاتب، رستگاري از راه تطهير است. اين غايت در اديانِ باطنيِ يونان، يعني اديانِ اليوسيسي و ديونوسوسي و اورفيوسي، از رهگذرِ گرويدن به دين و به جا آوردنِ مراسمِ آييني به دست مي آيد. دين اورفيوس پيروانِ خود را به برخي اوامر و نواهي نيز پايبند مي سازد و به خوارداشتِ جهانِ خاكي برمي انگيزد. فيثاغوريان با حفظِ جنبه هاي ديني، باطني گراييِ خود را بر معرفت مبتني مي سازند و بدين سان باطني گراييِ فلسفيِ منحصر به فردي بنياد مي نهند.
ملخص الجهاز:
"١ بر مبنای این اندیشه ، روح آدمی، که عنصر الـوهی در وجـود اوست ، در این جهان غریب و اسیر است و دنیا و جسم او، زندان روح اوست ؛ البته میـزان این دوگانه انگـاری، در مکتـب هـای گونـاگون یکسـان نیسـت ؛ برخـی از آنهـا، همچـون گنوسیان و مانویان ، بر اساس این اندیشۀ ثنـوی کـه هسـتی از دو بـن مایـۀ هـم سـتیز و مستقل خیر و شر سرچشمه گرفته اسـت ، جهـان مـادی و جسـم آدمـی را اهریمنـی و آفریدة اصل شر میدانند و به همین دلیل با نهایت بیزاری بـدان مـینگرنـد، امـا برخـی دیگر از اندیشه های باطنی، همچون فلسفۀ نوافلاطونی، از لحاظ نظری وحدت وجودی، و با ثنویت گنوسی آشکارا در تقابل اند؛ ولی نوافلاطونیـان نیـز کـم و بـیش مـاده را اصـل تاریکی و عامل شر، و مایۀ جدایی آدمی از مبدأ نورانی هستی میشمرند، هر چند شـر را مبدأ هستیشناختی مستقلی نمیشناسند.
او در دنبالۀ ارجاع های خود میگوید روایت محکمی هست که به احتمال قوی اصل آن به ارسطو باز میگردد، مبنی بر اینکه فیثاغورس در دین تحت تعلیم مستقیم زرتشت یا برخی از مغان ایرانی بوده است ؛ هر چند در این باره نیز نکته های جزئی تنها از نویسندگان دورة یونانی ـ رومی (Graeco-Roman) به دست آمده است –٢٥٣ pp ,٩] .
همۀ این نظریه ها مستلزم اولویت روح بـر تـن است که به گفتۀ رابینسون ، تحت تأثیر آیین اورفیوس بـه برخـی از شـاخه هـای اندیشـۀ یونانی راه یافت ، به گونه ای که رفته رفته روح به جای تن ، خود اصـلی آدمـی تلقـی شـد ."