خلاصة:
به جرأت ميتوان گفت که پس از جنگ جهاني دوم، فروپاشي شوروي مهم ترين تحول سياسي - بين المللي در قرن بيستم بود. اين تحول موجب پايان عمر ۴۵ ساله دوران جنگ سرد و نظام دو قطبي گرديده و شرايط بنيادين جديدي را بر نظام بين المللي تحميل نمود. از اين رو تعداد زيادي از انديشمندان و محققين به ويژه در حوزه علوم سياسي و روابط بين الملل به پژوهش در زمينه علت
شکست اولين تجربه عملي کمونيسم و فروپاشي نظام هاي کمونيستي در اوايل دهه ۱۹۹۰ پرداخته و از زواياي مختلف موضوع را بررسي نمودهاند. در اين مقاله نيز تلاش شده است به نارساييهاي کمونيسم در تئوري و نيز در عمل پرداخته شده و از اين زوايه به دلايل پايان نظام دو قطبي توجه شود. در اين
چارچوب مواردي مثل ناتواني دروني كمونيسم در پاسخگويي به نيازهاي روز جهاني، عدم توجه به آزادي، عدم اهميت دادن به دموكراسي، اغراق در نقش پرولتاريا، ديدگاه غلط در زمينه كار، دوري از عقل گرايي، ناکارآمدي تئوري جبر تاريخي (ماترياليسم ديالکتيک)، عدم توجه به مليت ها و ناتواني در
ايجاد پيوند ايدئولوژيك محكم بين آنها و بالاخره بي توجهي به انگيزه ها و ابتكارات فردي در قالب نارسائي هاي تئوريك كمونيسم توضيح داده شده و سپس اين نارسائي ها در بعد عملي نيز مورد كنكاش قرار گرفته است. كه در مبحث مربوط به نارسائي هاي عملي كمونيسم موضوعاتي چون نارسائيهاي اقتصاد انعطاف ناپذير متكي بر برنامه ريزي متمركز، ناكارآمدي و فقدان انگيزه و دلگرمي در توليد
محصولات كشاورزي، نارسائي هاي اجتماعي، نارسائي هاي سياسي و اصلاحات گورباچف مورد بررسي قرار گرفته است.
ملخص الجهاز:
در این چارچوب مواردی مثل ناتوانی درونی کمونیسم در پاسخگویی به نیازهای روز جهانی ، عدم توجه به آزادی ، عدم اهمیت دادن به دموکراسی ، اغراق در نقش پرولتاریا، دیدگاه غلط در زمینه کار، دوری از عقل گرایی ، ناکارآمدی تئوری جبر تاریخی (ماتریالیسم دیالکتیک )، عدم توجه به ملیت ها و ناتوانی در ایجاد پیوند ایدئولوژیک محکم بین آنها و بالاخره بی توجهی به انگیزه ها و ابتکارات فردی در قالب نارسائی های تئوریک کمونیسم توضیح داده شده و سپس این نارسائی ها در بعد عملی نیز مورد کنکاش قرار گرفته است .
امپراطوری شوروی که به این صورت شکل گرفت آن چنان قدرتی پیدا کرد که با آمریکا به همراه کشورهای اروپای غربی و به طور کلی تمام کشورهای بلوک غرب برابری می کرد، اما این غول عظیم الجثه که دارای بیماری های عدیده مزمنی بود ناگهان از پای درآمد و شوروی که به نظر می رسید همچون دژ مستحکمی در برابر غرب ایستادگی می کند در اندک زمانی در مقابل چشمان حیرت زده مردم متلاشی گردید،(۲) با سقوط کمونیسم در شوروی ، پرونده نظام های کمونیستی در اروپای شرقی نیز بسته شد و بلوک شرق از هم گسیخت .
در کتاب فروپاشی شوروی از دیدگاه احزاب کمونیست نویسنگان کتاب بیان می دارند که بی انصافی و غیر علمی است اگر دستاوردهای عظیم فنی و اقتصاد شوروی را که عقب مانده ترین جامعه سرمایه داری در آغاز قرن بیستم بود و نیز نتایج درخشان / برنامه ریزی این کشور نادیده گرفته می شود همان قدر حکایت در بی اطلاعی دارد.