خلاصة:
علامه طباطبایی (1281- 1360 ش) اولین متفکر دوران معاصر است که به بحثهای معرفتشناسی پرداخته است. او در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم به شبهات مکاتب سوفسطایی، شکاکیت، و تجربهگرایی افراطی در عدم اعتماد به عقل در دریافت حقیقت پاسخ داده است و فلسفة اسلامی را نظام رئالیستی مبتنی بر عقلگرایی معرفی میکند. وی همچنین به نقش بیبدیل عقل در فهم حقایق دینی توجه دارد و نکات مهمی را در این باره متذکر میشود. میتوان گفت علامه در دو جبهه از خردورزی دفاع کرده است، اول: در برابر حسگرایی و تجربهگرایی افراطی که در غرب به شکاکیت و نسبیتگرایی در همة حوزههای اعتقادی و اخلاقی منجر شد و دوم: در برابر ظاهرگرایان و اخباریونی که با بیاعتبارکردن حجت عقل وحی را نیز بیاعتبار کردند و به تعطیلی دین و عقل با هم رسیدند. بررسی موضع علامه موضوع این نوشتار است.
ملخص الجهاز:
علامه در پاسخ به این اشکال که هرچه مورد نیـاز ارواح بشـری اسـت ، همـه در قـرآن و اخبار اهل بیت مخزون و نهفته است ؛ پس چه حاجتی به ماندة غذای کفار بی دین ؟ چنـین پاسخ می دهد: احتیاج به منطق عینا همان احتیاجی است که در این کلام ملاحظه می شود، در این کلام یک قیاس منطقی به کار رفته ، و مواد یقینی هم استعمال نشده است ، در عین حال کلام از مغالطـه خالی نیست ، اولا: از این نظر که اصول منطقی خود از نهفته های قرآن و اخبار می باشد و جز با بحث مفصل نمی تواند به دست آید.
جواب سؤال از زبان خود علامه این است : آن چه به عهدة مسلمان مؤمن به خداست این اسـت کـه بفهمـد علـم و قـدرت و حیـات شنوایی و بینایی و سخن گفتن و اراده و مشیت که در قرآن به خدا نسبت داده شـده ، دارای معانی ای است در برابر جهل و عجز و مرگ و کری و کوری و امثال آن ، اما این که معنـای آن ها این است که خداوند علمی همانند علم ما و قدرتی همانند قدرت ما و حیاتی مشـابه به ما، و گوش و چشمی همانند ما دارد و همانند ما سخن می گوید و اراده می کند از کتاب و سنت و عقل چنین چیزی استفاده نمی شود؛ مقصود این است که برای فهم حقیقت ایـن صفات نمی توان از ظهور لفظی استفاده کرد و باید از بحث های عقلی و برهانی بهـره بـرد (طباطبایی ، بی تا الف : ج ٥، ٤٣٤).