خلاصة:
ماهیت وجودی تمدن، کمتر در فلسفه بررسی شده است، ولی آن مقدار از فلسفه که به تمدن پرداخته است، مسائل مهمی را پیش کشیده و جنبهها و زوایای تازهای را گشوده است. در این مقاله، نه به همه جنبههای فلسفیِ تمدن، بلکه تنها به برخی از پرسشهای فلسفی در باب تمدن پرداختهایم تا به فهمی عمیقتر و درکی فراتر از تعریفهای لفظی از تمدن، ماهیت تمدن و عناصر وجودی آن برسیم. مهمترین مسائل فلسفی که در این نوشته بدان پرداخته ایم، به قرار زیر است: ماهیت روحی و اخلاقی تمدن (نرم یا سختبودن تمدن)، عینی یا ذهنیبودن تمدن، ماهیت ترکیبی و نظاممند تمدن، رابطه میان تکثر و تنوع با وحدت و هویت تمدنی، جوهر یا عرضبودن تمدن و در نهایت کل یا کلیبودن تمدن.
ملخص الجهاز:
در تبیین ابعاد واقعـی یـک جامعـه ، چنـد اصـل در اندیشـه برگر و لوکمان وجود دارد: الف ) رابطۀ انسان با محیط خود و سازگاری او با جهـان ، از ویژگی هـای انسـان اسـت ؛ ب) ارگانیسم انسانی در عین اینکه بـا محـیط خـود در ارتبـاط اسـت ، از لحـاظ زیسـتی بـه تکامل خود ادامه می دهد؛ ج) تکامل انسانی نه تنها در ارتباط متقابل با محیط طبیعـی ، بلکـه در ارتباط با نظام اجتماعی و فرهنگی ویـژه انجـام می یابـد؛ د) اگرچـه می تـوان گفـت کـه انسان از نوعی ذات برخوردار است ، ولی مهم تر آن است که انسـان خویشـتن را می سـازد؛ هـ) خودسازندگی انسان همیشه و به طور لازم ، اقدامی اجتمـاعی اسـت .
نکته مهمی که باید در این زمینه بدان پرداخت این است کـه هرچنـد هـر سـاحتی از ساحت های تمدن ابعاد ذهنـی و درونـی دارد، همان گونـه کـه هـیچ سـاحتی از تمـدن را نمی توان بدون نشانه های بیرونی و جلوه های فیزیکی یافت ، ولـی در برخـی از مراحـل و برخی از عناصر تمدنی مقولات درونـی و ذهنـی غلبـه می یابـد و در برخـی از مراحـل و عناصر تمدنی ، امور بیرونی و ظاهری غالـب می شـوند؛ بـرای مثـال ، آنجـا کـه بنیادهـای نظری و ارزشی یک جامعه در حال چینش است و عقلانیت کلان جامعـه (کـه می تـوان آن را فرهنگ نامید)، در حال شکل گیری است ، عملیات اجتماعی بیش از آنکه بیرونـی باشد، ذهنی ، فکری و درونی است .