خلاصة:
«درخت آسوریک» مناظرۀ مفاخره آمیزی است میان «بز» و «نخل» که به زبان پهلوی اشکانی سروده شده و تاکنون دربارۀ آن از جهات گوناگون مطالعات و پژوهشهای بسیاری انجام گرفته است. این نوشتار نیز در پیرامون «درخت آسوریک» و در زمینه های: 1 - معرفی درخت آسوریک به عنوان نخستین نمونۀ «فابل» در ادب ایران، 2 - قیاس «درخت آسوریک» با متن «خسرو قبادان و ریدکی» از منظر محتوا؛ 3 - کوشش در جهت یک فرضیه مبنی بر «سپید مو» بودن دیوان در باور ایرانیان کهن؛ سامان یافته و شاید تسامحا بتوان آن را به عنوان ذیلی بر این متن قلمداد کرد.
ملخص الجهاز:
"اما آن چه این نوشتار بر پژوهشهای پیشین درخت آسوریک تعلیق دارد: 1ـ معرفی این متن به عنوان نخستین نمونۀ موجود از نوع ادبی «فابل» (fable) در ادبیات پیش از اسلام و ورود این نوع ادبی همزمان با «مناظره» و از سرزمینهای غربی به ایران؛ 2ـ قیاس «درخت آسوریک» با مناظرۀ «خسرو قبادان و ریدکی» از منظر محتوا، و آنگاه «مناظره» خواندن یکی و «مجاوبه» دانستن آن دیگری؛ 3ـ طرح فرضیهای در باب «سپید مو» بودن دیوان در باور قدما به بهانۀ بخشی از درخت آسوریک است.
دیو سپید، همآورد رستم در هفت خان، نیز به خلاف تصور عموم مردم، که او را به تناسب نامش «سپید پیکر» و «سیه مو» تصور میکنند و در تصاویر شاهنامه هم همه جا همین طور تصویر شده؛ بنابر متن شاهنامه بهخلاف باور عامیانه سیاه پیکر و سپید موست اینک چند بیتی از این داستان: وزان جایگه پیش دیو سپیدبهکردار دوزخ یکی چاه دید زمانی همی بود در چنگ تیغچو دیده بمالید و مژگان بشستبه تاریکی اندر یکی کوه دیدبه رنگ شبه روی، چون برف مویسوی رستم آمد چو کوهی سیاه بیامد دلی پر ز بیم و امیدتن دیو از آن تیرگی ناپدیدنبد جای دیدار و جای گریغوزان چاه تاریک لختی بجستسراسر شده چاه از او ناپدیدجهان پر ز پهنا و بالای اویاز آهنش ساعد، و زآهن کلاه (شاهنامه: 165و166) جالب است با وجود اینکه تن دیو سپید از فرط سیاهی به شبه (سنگ سیاه براق) تشبیه شده، اما فردوسی باز هم او را به اعتبار رنگ گیسوانش با صفت «سپید» خوانده است."