خلاصة:
فرآیند شــکل گیری هر انقلاب ، سه مرحله مشخص دارد: زمینه ها و بسترهای تاریخی پیش از انقلاب ، برهه انقلابی یا دوران اوج گیری نهضت و کسب پیروزی ، و نهایتا دوران منازعات پس از پیروزی و مرحله تثبیت حاکمیت انقلابی . هر یک از مراحل مزبور نیز دارای شرایط اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی مختص به خود می باشد. در این مقاله ، تحولات نیکاراگوئه از زمان تشــکیل جبهه آزادیبخش ساندینیســت (١٩٦١ تا سال ١٩٩٩)، یعنی بیست سال پس از پیروزی انقلاب ساندینیستی بررسی گردیده و مقایســه ای بین انقلاب مذکور و انقلاب اسلامی ایران ـ منطبق با هر مرحله و شرایط دخیل در آن ـ براساس تئوری کرین برینتون صورت گرفته است . نقطه عزیمت نوشتار حاضر برای تطبیق و مقایسه این دو انقلاب ، پس از تشریح تاریخ تحولات نیکاراگوئه ، پرســش های زیر می باشد: زمینه ها یا شرایط اقتصادی این جوامع در سال های منتهی به انقلاب تا چه حد قابل مقایســه اند؟ ماهیت دولت ، کارکرد آن و ویژگی های هیئت حاکمه این جوامع در شرایط وقوع انقلاب ، چه شباهت ها یا تمایزاتی با یکدیگر دارند؟ شــرایط فرهنگی - اجتماعی پیشــاانقلابی این جوامع براســاس الگوی برینتون تا چه میزان قابل مقایسه اند؟ فرآیند و مراحل وقوع انقلاب و نیز رقابت ها و جابه جایی قدرت و عملکرد و ماهیت گروه های حاکم بعد از انقلاب ، چگونه بوده است ؟
The process of formation of each revolution has three stages: historical backgrounds and contexts before the revolution; the revolutionary course and the victory; and finally post-revolution conflicts and stabilization of revolutionary government. Each of these stages has its own economic، social، political and cultural characteristics. In this paper attempts have been made to comparatively study the Islamic Revolution of Iran and the Nicaraguan Revolution. The developments in Nicaragua encompasses the period between 1961 and 1991. In 1961 the Sandinista National Liberation Front was formed and 1999 marks the twentieth year of the victory of the Sandinista revolution. In congruence with the conditions of each stage، based on Crane Brinton's theory the two revolutions have been comparatively studied. The main questions of the present paper are: How far the contexts and conditions of the two societies during the years leading to the victory of revolution are comparable? What were the similarities and differences of the nature of the states، their functions and features of the ruling groups during the revolutionary conditions? How far the pre-revolution sociocultural conditions of these societies are comparable based on the Brinton's theory? What was the nature of post-revolution processes، stages of the revolution، competitions، power shift and performance and nature of ruling group?
ملخص الجهاز:
با توجه به آن چه بيان شد و با عنايت به اين مطلب کــه دو انقلاب ايران و نيکاراگوئه ، يکي در خاورميانــه و ديگري در آمريکاي لاتين که در يک بازة زماني و با فاصلۀ اندکي در سال ١٩٧٩ به وقوع پيوستند (انقلاب ايران در فوريه و انقلاب نيکاراگوئه در جولاي همين سال )، و جان فوران از آن ها با عنوان انقلاب هاي جهان سومي ياد مي کند، مقالۀ حاضر به بررســي تطبيقي و مقايسه اي اين دو انقلاب براساس تئوري برينتون مي پردازد، و نقطۀ عزيمت خود را چهار سؤال استخراج شده از تئوري مزبور قرار مي دهد: نخست اين که شرايط اقتصادي اين جوامع در سال هاي منتهي به انقلاب تا چه حد قابل مقايسه اند؟ دوم اين که ماهيت دولت ، کارکرد آن و ويژگي هاي هيئت حاکمۀ اين جوامع در شــرايط وقوع انقلاب چه شباهت ها يا تمايزاتي داشته اند؟ سوم اين که شرايط فرهنگي - اجتماعي پيشاانقلابي اين جوامع تا چه حد قابل مقايسه اند، و نهايتا فرايندها و مراحل وقوع انقلاب و نيز رقابت ها و جابه جايي قدرت و عملکرد و ماهيت گروه هاي حاکم بعد از انقلاب چگونه بوده است ؟ براي پاسخگويي به اين سؤالات به دليل شناخت و آشنايي با سير تحولات جامعۀ ايراني ، حداقل در دهه هاي اخير، به تشــريح تاريخ تحولات نيکاراگوئه پرداخته شده و از شرح و بسط تحولات ايران خودداري گرديده ، و سعي شده تا در خلال توضيحات مربوط به مقايسه و تطبيق هر مرحلۀ تئوري با دو انقلاب مذکور، به تاريخ تحولات ايران اشاره شود.
بحران اقتصادي ناشي از کاهش قيمت پنبه و قهوه که از سال ١٩٥٥ شروع شده بود، به همراه ترور ســوموزا، مبارزات توده ها را وارد مرحله اي جديد کرد، و موجب شــد تا ديگر اقشار مثل کارگران ، کشاورزان ، خرده بورژوازي شهري و سربازان نيز به طور خودجوش ، ولي پراکنده و سازمان نيافته به ابراز مخالفت بپردازند؛ زيرا يک سازمان منسجم انقلابي براي متشکل کردن اين جنبش ها و اعتراضات وجود نداشت ، و در نتيجه به تدريج ، مهمترين واقعه در دوران جديد تاريخ نيکاراگوئه با تشکيل جبهۀ آزادي بخش ملي ساندينيست FSLN در سال ١٩٦١ ملهم از انقلاب کوبا به وقوع پيوست (شادلو،١٣٧٤: ٧٤؛ صالحي ، ١٣٦٣؛ محقق ، ١٣٩٣).