خلاصة:
ابن ابي جمهور احسايي از علماي متضلع شيعي است كه تا اوايل تشكيل دولت صفوي در ايران، در قيد حيات بوده است. او را از اين حيث كه هم در قالب و روش و هم در تلقي كلامي، تحولي بنيادي در كلام شيعه پديد آورد، مي توان موسس خواند و از آن جا كه اين تحول با تكيه بر حكمت اشراق و به مدد آن محقق مي شود و صبغه آن را مي گيرد، وي را بايد «موسس كلام شيعي اشراقي» دانست. مقاله نشان مي دهد كه تحول مذكور، از حيث قالب، اساساً از طريق «روش جمع و تطبيق» صورت مي گيرد و از حيث تلقي، با تغيير خويشكاري، سطح وجودي و سطح خطاب علم كلام محقق مي شود و در نتيجه آن، ديدگاه هاي متعارف كلامي در خصوص توحيد، نبوت، امامت و معاد، بر اساس مضامين بلند و معاني عميق اعتقادات شيعي ارتقا مي يابد.
Ibn Abi- Jumhur Ahsa’i، a prominent thinker of the Shi’ite sage، who was alive until the early era of the Safavid dynasty، can be called “the founder” because of his revolution in the form and method as well as in the theological attitude of Shi'ite Kalam، and since this revolution is fulfilled through illuminative wisdom، he has to be called “the founder of Illuminative Shi'ite Kalam”.
In this research، we have shown that the very revolution، in respect of form، basically takes place through “method of synthesis and the correspondence” and، in respect of attitude، will be fulfilled through the ontological level of Kalam. In consequence، standard and common theological views on God’s Unity، Prophecy، Imamate and Resurrection improve on the basis of the esoteric meanings of Shi'ite beliefs.
ملخص الجهاز:
"با این حال ، قصد ابن ابی جمهور بسیار وسیع تر است و در پی آشتی و جهت بخشی به همه آموزه های متباعد و به ظاهر متقابل از قبیل کلام اشعری ، معتزلی و شیعی ، حکمت مشاء و اشراق و نهایتا عرفان است [نکـ : ٢٠].
اما در نظر ابن ابی جمهور، حکیم متأله همان امام است که طبق تعاریف متعارف کلامی ، ریاست دین و دنیا با اوست ؛ و ابن ابی جمهور مطابق روش جمعی خویش قصد حفظ معنای این تعریف متعارف را دارد: امام مطمئنا باید متأله باشد، اما این کفایت نمی کند؛ وی باید به علاوه برخوردار از قدرتی قوی در بحث باشد.
یکی از معیارهای اساسی که بر پایۀ آن می توان تعیین کرد که آیا «تأسیس » صورت گرفته یا اینکه صرف یک تحول در امتداد نظریه های پیشین کلامی رخ داده است ، بررسی این امر می باشد که آیا تغییری بنیادی در «سطح وجودی و سطح خطاب » آن نظام صورت گرفته است یا خیر؟ در جهت پاسخ به این سؤال ، مقدمتا پرسش دیگری طرح می شود: کلام مدرسی معمول چه رسالتی برای خود در نظر داشت ؟ ما با پاسخ به این پرسش ، در واقع «سطح وجودی و سطح خطاب » آن کلام را تعیین می کنیم .
در نزد ابن ابی جمهور اگر چه یکی سخن از حق به میان می آورد و دیگری وجود و دیگری لله ، و این اختلاف عبارات رهزن شده است ، اما مقصود یکی است و همین کفایت می کند که حکم کنیم که موضوع واحد است ."