خلاصة:
گرچه استراتژی نظامی تمامی کشورها در روند دگرگونی دائمی قرار دارد، ولی چنین روندی در ارتباط با قدرت های بزرگ از عینیت بیشتری برخوردار بوده و استراتژی نظامی آمریکا در طول جنگ سرد و پس از آن تا 11 سپتامبر 2001 نشان می دهد که اساس و پایه استراتژی نظامی این کشور بر مبنای بازدارندگی استوار بوده است. اما بررسی ها نشان می دهد که رویکرد استراتژی نظامی ایالات متحده پس از 11 سپتامبر 2001 دستخوش تحول شده است. با روی کار آمدن نومحافظه کاران در این کشور و وقوع حادثه تروریستی 11 سپتامبر، آمریکا با تهدیدات جدیدی (تروریسم، سلاح های کشتار جمعی، دولت های افراطی) رو به رو گردید و دولت مردان این کشور تمامی استراتژی های پیشین را مورد نقد قرار داده و به فکر تدوین استراتژی جدید جهت مقابله با تهدیدات پیش روی خود افتادند. این مقاله در پی آن است که تحول در استراتژی نظامی آمریکا در مقابله با تروریسم پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 را مورد بررسی و واکاوی قرار دهد.
ملخص الجهاز:
"یالات متحده در ین دوران با توسعه تعریف منافع خود در مناطق مختلف دنیا همچون آسیا و اروپا برای بازداشتن دشمن از حمله احتمالی به تقویت خود و متحدینش پرداخت و در همین راستا به کشورهایی که قصد تهاجم به حوزه منافع ایالات متحده را داشتند، هشدار داد که در صورت وارد شدن به حیطه نفوذ یالات متحده در معرض خطر قرار خواهند گرفت (منتی ،١٣٨ :٥٥-٥٢) از نظر «ریگان »، هر حکومتی که از زمان جنگ جهانی دوم در آمریکا بر ین مفهوم صحه گذاشته است که یالات متحده با مشارکت متحدان خود و با استفاده از استر تژی بازدارندگی باید مانع تحاد شوروی از مسلط شدن بر تمرکز عظیم قدرت صنعتی و ظرفیت نسانی موجود در اروپای غربی و آسیای شرقی شود.
با ورود محافظه کاران جدید به کاخ سفید و همچنین مبانی فکری ین گروه که به عنصرآرمان گر یی و تفکرات آرمان خواهانه ، قدرت نظامی ، حاکمیت ارزش های آمریکایی بر جهان و بازی با حاصل جمع صفر دررو بط خارجی اعتقاد دارند و برای خود یک رسالت جهانی قائل هستند و بعد از شروع کار، استر تژی های پیشین آمریکا را به چالش کشیده و با استفاده از موقعیت به دست آمده دست به تغییرات استر تژی نظامی آمریکا زده و دشمن های جدیدی برای خود به نام تروریسم ، سلاح های کشتار جمعی و دولت های اهریمنی تعریف کرده ند."