خلاصة:
ادموند هوسرل را پدر پدیدارشناسی نامیدهاند. پدیدارشناسی روشی است که به جای پیشبینی و اندازهگیری مرسوم در علوم بر کشف، توصیف و معنی تاکید میکند. هوسرل ابتدا موضوع اصلی پدیدارشناسی خود را آگاهی قرار میدهد، لذا بسیاری پدیدارشناسی وی را نوعی شناختشناسی دانستهاند. این پژوهش به این مساله میپردازد که هر چند هوسرل در برخی از آثارش متوجه آگاهی است اما در آثار متاخرش از آگاهیشناسی یا اگولوژی فراتر رفته و موضوع جهان-زندگی یا زیست-جهان را، یعنی جهان آنچنان که توسط یک فرد زیسته میشود و نه اینکه مجزای از انسان وجود دارد، موضوع پدیدارشناسی دانسته است. برای این منظور ابتدا مختصری درباب پدیدارشناسی توضیح خواهیم داد و سپس با توجه به دو اثر متاخر هوسرل یعنی تاملات دکارتی و بحران در فلسفه اروپایی و پدیدارشناسی استعلایی ضرورت طرح زیست-جهان را به عنوان موضوع اصلی در پدیدارشناسی وی روشن خواهیم ساخت.
Edmund Husserl has been called the father of phenomenology. Phenomenology is a method which emphasizes on description and meaning, instead of prediction and measurement which are common in sciences. Primarily, Husserl has consciousness as the main subject of his phenomenology, so many of the phenomenologists consider his phenomenology as a kind of epistemology. This paper maintains that although Husserl takes notice of consciousness in some of his works, he transcends epistemology or Egology in his recent works, and considers the concept of lifeworld, i.e. world as lived by an individual not separated from human being, as the main concept of phenomenology. Accordingly, we will first offer a brief review of phenomenology; then, we will clarify the necessity of proposing the concept of lifeworld as the main subject of phenomenology, in view of Husserl’s last works, Cartesian Meditation and The Crisis of European Sciences and Transcendental Phenomenology.
ملخص الجهاز:
"و چون هر آن چه را که موجود و معتبر میداند وابسته به آگاهی درونی است و اعیان را فقط به عنوان اعیانی که توسط آگاهی واقعی یا ممکن در افق حیث التفاتی متقوم می شوند و وجود دارند٣ لحاظ میکند، و در تعیین شرایط پیشینی امکان علم متقن ، یعنی شرایطی که این امکان به آن بستگی دارد هیچ ارجاعی به وجود مستقل یک جهان خارج از ذهن نمیکند، و بر این باور است که در سوژه استعلایی «مطلق است که همه چیزهای فراسویی (فراسوی ذهن و آگاهی) و لذا کل جهان فیزیکی و روان شناختی تقویم میگردد»،٤ فلسفه او جز ٥ صورتی از «خود تنها باورانگارانه یا سولیپسیسم » نیست .
هوسرل در بخش های اول و دوم کتاب بحران با انجام اپوخه استعلایی ، بنیاد نهایی علوم و فلسفه و هم چنین معنای اونتیک جهان را به مثابه التفات اگوی استعلایی بازشناسی میکند و در بخش سوم معنای زیست -جهان را، که موضوع اصلی اندیشه و التفات آن است ، شرح میدهد.
دقیقا به همین دلایل هوسرل معنای علم را مساوی با پوزیتیویسم نمیداند و معتقد است پرسش هایی ویژه انسان وجود دارد که هرگز از حیطه علم خارج نبوده و این پرسش های انسانی که برخاسته از خود عقل هستند، چه با علوم ریاضی و چه طبیعی همیشه همراه بوده اند.
در آن جهت یابی میشود این تجربه بین الذهانی ساختار ویژه و مؤانست ها و افق ها و خوکردگی های خود را دارد و زیست جهان در کل تنها داده ای است که پدیدارشناسی باید با آن آغاز شود."