خلاصة:
مفهوم مجازات یکی از مفاهیم مورد توجه فلسفه افلاطون است که در دیالکتیک با مفهوم عرفی مجازات به دست میآید. افلاطون با رد مبنای کینخواهی رایج در مورد مجازات در زمان خود، فلسفه مجازات را اصلاح مجرم میداند. به تعبیر او مجرم پیش از آنکه خطاکار باشد، فردی جاهل به خیر و شر و بیماری دچار عدم تعادل در قوای نفسانی خود است که توان مهار خشم و شهوت خود را توسط عقل خود ندارد. از همین رو مجازات میبایست مجرم را متوجه خیر و شر حقیقی کند و چون دارویی تلخ توان مهار خشم و شهوت را به او ارزانی دارد. برای این منظور از لحاظ منطقی دو حالت وجود دارد؛ یا اینکه قدرت جزء عالی بیشتر گردد یا اینکه قدرت جزء دانی کمتر گردد. بنابراین مجازات افلاطونی به دو شیوه میتواند عمل کند: اول آنکه با آموزش بر قدرت عقل بیفزاید و دیگری آن که از قدرت امیال دانی کم کند. حالت اول گستره وسیع آموزش را در بر میگیرد و حالت دوم گستره وسیع کمتوانی را. در نهایت افلاطون با مقولهبندی و شخصیتشناسی مجرمین شیوه و غایت اصلاحی مجازات را تعیین میکند. از نظر او مجرمان در پنج طبقه سوفیست، فرد جاهطلب و جنگجو یا تیموکرات، فرد مالدوست و حریص یا آریستوکرات، فرد بیبند و بار یا دموکرات و در نهایت فرد مستبد طبقه بندی می شوند که هر یک مجازات مخصوص خود را میطلبند.
ملخص الجهاز:
در مورد موضوع مجازات نیز مرگ سقراط به خودی خود گواه وجود خطایی در مفهوم مفروض این موضوع در جامعه است و اهمیت این حادثه در زندگی افلاطون سبب میشود که برای مجازات در فلسفه افلاطون جایگاهی بسیار بیشتر از آنچه میپنداریم قائل باشیم .
از همین رو حکایت از نوع مجازاتی دارد که در مبنا و هدف با تقاص گرایی فاصله زیادی دارد، چرا که در تقاص گرایی مبنای مجازات خود عملی است که مستحق مجازات است و نه تأثیر آن عمل بر حیثیت اجتماعی و آبروی فرد و همچنین میزان مجازات نیز به اندازه خود عمل است و نه اینکه تا آنجا که تشفی خاطر قربانی فراهم آید و به بیان هومری خشم آشیل آرام گیرد.
دیالکتیک افلاطونی در مورد این موضوع ضمن رد کین خواهی بیان میکند که مجرم از سر جهل خود و نه خواست ظالمانه خود مرتکب جرم شده است و به نوعی از مجرم مسوؤلیت ستانی میکند و این آموزه بنیادین را مطرح میکند که هیچ کس در صورت دانایی بدی نمیکند و اگر کسی خوب و بد را بداند، بدی را انتخاب نمیکند.
از همین رو تعریف مجازات برای افلاطون نوعی نجات روح مجرم از ظلم و ستمکاری است .
همچنان که بدن آدمی در جریان مداوا سلامت خود را باز مییابد و همچنان که مداوای پزشک و دارو خوردن خوشایند نیست بلکه سودمند است ، مجازات نیز داروی تلخ روح است که با آنکه خوشایند نیست ولی چون روح را از ظلم و رذیلت نجات میدهد برای مجرم سودمند است .
٦. شیوه مجازات همان گونه که ذکر شد ظلم یا جرم برای افلاطون نتیجه یک بیتعادلی و آشفتگی در روح است به نوعی که اجزای متفاوت روح نمیتوانند نظم متعادل خود را بازیابند.