خلاصة:
نقد انتزاع در هنر به شیوههای گوناگونی صورت میپذیرد. بدین دلیل که در نقاشی انتزاعی فرم و صورت جایگزین ابژه های ملموس این- جهانی می گردند. به طور کلی میتوان نقد هنر انتزاعی را به دو دیدگاه اساسی تقسیم نمود: از دیدگاه زیبایی شناسی فرمالیستی و از دیدگاه زیبایی شناسی محتواگرای ذاتی. فرمالیسم از نظریهی کانت مبنی بر ابژهی بدون علقه و غاییت بدون غایت سرچشمه گرفته و در آرای نظریه پردازان پساکانتی گسترش یافته است. فرمالیستها معتقد بودند که عاطفه ی زیبایی شناختی تنها از صورت هنر ناشی میشود و خود، محتوای هنر است. در مقابل این نظریه، زیبایی شناسی ذاتی هگلی قرار می گیرد. از منظر هگل، عالی ترین صورت های هنری بیانگر محتوای درونی اند. هگلی ها با تاکید بر ویژگی بیانگر هنر، تغیّرات ناشی از از روح دوران را مسبب تحول سبک و صورت در هنر دانسته اند. با در نظر داشتن این دو دیدگاه این پرسش مطرح می شود که کاندینسکی، که از طلایهداران جریان انتزاع در دوره ی مدرن می باشد به کدام دسته تعلق دارد؟ آیا آثار کاندینسکی در زمره ی آفرینش های معناگرا قرار می گیرد و یا صرفا بازی های زیبای فرم و رنگ هستند؟ این مقاله حین بررسی زیبایی شناسی فرمالیستی و ذاتی، به تحلیل آرا و اندیشه های کاندینسکی پرداخته و از این رهگذر به تبیین موضع خاص کاندینسکی در نزاع میان صورت و محتوا می پردازد.