خلاصة:
تجزیه و تحلیل انقلاب های جدید، بعد از انقلاب کبیر فرانسه در قرن نوزدهم آغاز گردید. نظریه مبارزه طبقاتی، مکتب واقع گرایی سیاسی، نظریه همبستگی اجتماعی، طبقه حاکم و نظریه کارزما و نظریه فرد گرایی از جمله نظریاتی هستند که مباحث انقلابی را مورد تحزیه و تحلیل قرار می دهند. در این بین انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک انقلاب فرهنگی و اجتماعی در شرایطی رشد یافت که می تواند مشابهت ها و یا تمایزاتی با برخی نظریه های انقلابی داشته باشد. به عنوان مثال، مکتب واقع گرایی سیاسی پاره تر، نظریه همبستگی اجتماعی امیل دورکیم، سوالی که شکل می گیرد این است که پایه و اساس این دو نظریه و همچنین، طبقه حاکم موسکا بر چه پایه و اساسی استوار است؟ ایا می توان نظریه همبستگی اجتماعی دورکیم و مکتب واقع گرایی سیاسی پاره تو را با انقلاب اسلامی ایران و عوامل شکل گیری آن تطبیق کرد؟
ملخص الجهاز:
"در بیان ارزیابی میان دیدگاه های پاره تو و موسکا می توان گفت که هم موسکا و هم پاره تو، گروه نخبه سیاسی را به عنوان گروه های جمعیتی معینی بـه کـار میبرند که یا به صورت مستقیم اعمال قدرت می کنند و یا اینکه تلاش آن ها به نـوعی و بـه نحوی تأثیر تعیین کننده ای بر پویش تصمیم گیری دارد، هر دو، هم چنـین بـه ایـن امـر بـاور دارند که گروه نخبه حاکم و یا طبقه سیاسی حاکم فینفسه از گروه های مختلـف اجتمـاعی تشکیل شده اند، با این فرق که پاره تـو همـواره بـر تعـارض موجـود میـان نخبگـان حـاکم و توده ها تأکید دارد و مفاهیم نظام های دموکراسی نوین چون انسان دوستی، آزادی خـواهی و ترقیخواهی را شدیدا به باد انتقاد می گیرد، حال آن که موسکا با وسـواس بیشـتری ترکیـب گروه نخبه را به خصوص در جوامع دموکراتیک جدید مطالعـه مـیکنـد و ضـمن اشـاره بـه سازمان های حزبی مختلف ، می پذیرد که نظـام انتخابـاتی موجـود در جوامـع دموکراتیـک ، امکانـاتی را فـراهم مـیآورد کـه بـا اسـتفاده از ایـن امکانـات نیروهـای اجتمـاعی مختلـف میتوانند در نظام سیاسی دخالت و در نتیجه نفوذ نیروهای دیگر اجتماعی به خصـوص نفـوذ بوراکراسی را تعدیل و محدود کنند."