خلاصة:
طرح ارسطو در مابعدالطبیعه، تحقیق و مطالعه موجود بماهو موجود است، بر این اساس او به تفحص از علل و مبادی موجودات از آن جهت که موجودند می پردازد. او می خواهد معلوم کند چرا موجودات موجودند و موجود بودن برای هر موجودی چیست. ذات و موضوع هر یک به نحوی می تواند مبنای تحلیل وجود قرار گیرد. از طرفی ارسطو با این مشکل مواجه است که ترکیب و ثنویت ذات و موضوع، حداقل در جواهر مادی، واقعی است، از طرف دیگر جوهر که بنابر فرض اصل و مبنای وجود است مقدم و واحد است. در تحلیل و پاسخ به این مساله ارسطو از «قوه» استفاده می کند. آنچه موجود است (موضوع)، و آنچه شیء موجود به واسطه آن موجود است (ذات)، دو امر متباین نیستند، بلکه دو نحوه از وجود یک شیء اند: نحوه وجود بالقوه و نحوه وجود بالفعل. بنابراین اگرچه ترکیب ماده و صورت ترکیب دو جوهر واقعی است، اما این با وحدت جوهر منافاتی ندارد، زیرا یکی فعلیت دیگری است. آنچه در اینجا نهایتا مبنای تحلیل وجود جواهر مادی را فراهم می کند، «قوه» است.
ملخص الجهاز:
امّا علل و مبادي كه مربوط به همه اشياء است، و نه مربوط به دستهاي خاص، چيست؟ و آيا ميتوان چنين مبدأیی را پذيرفت؟ ارسطو در Γ، كتاب چهارم مابعدالطبيعه، تعريف مشهور خود را از اين علم ارائه ميدهد: «علم به موجود بماهو موجود»؛ «علمي وجود دارد كه در موجود بماهو موجود(τὸ ὄν ᾗ ὄν) و آنچه بالذات(καθ’ αὑτο) به آن متعلق است، نظر ميكند و اين مانند هيچ يك از علوم خاص نيست.
به عبارتي سقراط به دنبال اين پرسش است كه به چه دليل اين موارد، مصاديق دينداري هستند و علت و سبب آنكه اين اعمالِ خاص، اعمال ديندارانه است، چيست؟ اكنون ارسطو اين پرسش را درباره موجود مطرح ميكند: موجود چيست؟ علت موجود بودن هر موجودي فارغ از آنكه چه موجودي است، چيست؟ و آنچه بهواسطه آن هر موجودي موجود است، چيست؟ امّا آيا چنين علمی ممكن است؟ آيا ميتوان علمي را يافت كه به چيزي نظر داشته باشد كه بررسي آن به يك معني بررسي همه چيز باشد؟ و يا بهعبارتي آيا ميتوان در موجودات وجهي را متمايز كرد كه در همه آنها مشترك باشد و بنابراين بتواند موضوع يك علم قرار گيرد؟ مثلاً اگر علم زيستشناسي را در نظر بگيريم تمامي موجودات زنده اعم از جانوري و گياهي با تمام تفاوتهايي كه دارند، موضوع اين علم قرار ميگيرند، زيرا هر يك از آنها از آن جهت كه موجود زنده يا موجود داراي نفس هستند دراين علم لحاظ ميشوند.