خلاصة:
اتحاد استراتژیک ایران و سوریه در خاورمیانه از جمله اتحادهایی است که طی چند دهه گذشته از تداوم قابل توجهی برخوردار بوده است. از طرف دیگر شکلگیری محیط جدید، فلسفه وجودی اتحادها را با چالش مواجهه میکند که در نتیجه باعث افزایش احتمال گسست در اتحادها میشود، اما علیرغم تغییرات قابل توجه در محیط سیاست خارجی ایران و سوریه در اوایل دهه اول قرن بیست و یکم، اتحاد استراتژیک این دو بازیگر منطقهای در مقطع زمانی 2000 تا 2011 تداوم یافته است. در این راستا سوال محوری این پژوهش بر این مبنا است که در تداوم اتحاد استراتژیک ایران و سوریه در خاورمیانه در مقطع زمانی 2000 تا 2011، چه عواملی ﺗﺄثیرگذار بودهاند؟ یافتههای این پژوهش بر این مبنا است که با توجه به نظریه رئالیسم تدافعی استفان والت به ترتیب اهمیت، وجود همبستگی ایدئولوژیک، نهادینه شدن همکاریها و حفظ اعتبار از عوامل اصلی تداوم اتحاد ایران و سوریه بوده است، اما رهبری هژمونیک و شکلگیری جامعه امنیتی نقشی در تداوم این اتحاد نداشتهاند.
The strategic alliance between Iran and Syria is among those that have endured significantly in the past few decades. However, emergence of a new environment presents new challenges for the raison d'être of alliances, which in turn, increases the possibility of their disintegration. Despite significant changes in the political environment of Iran and Syria in the early part of the first decade in 21st century, strategic alliance between these two regional players in the period between 2000 and 2011 has endured. Therefore the core question of this study is: what factors have been effective in the endurance of strategic alliance between Iran and Syria in the period between 2000 until 2011? Our findings in this study show that according to the theory of defensive realism espoused by Stephen Walt, the main factors in the continuance of Iran and Syria alliance according to importance are: ideological solidarity, institutionalization of cooperation and Preserving Credibility. However, hegemonic leadership and formation of security community had no role in this regard. The methodology of this study is descriptive-analytic and the method of data collection is based on library.
ملخص الجهاز:
"39-40( در پی ترور رفیق حریری، نخست وزیر سابق لبنان در ١٤ فوریه ٢٠٠٥ در بیروت و اتهام زنی برخی محافل منطقه ای (عربستان ) و بین المللی (امریکا و فرانسه ) مبنی بر دست داشتن دولت سوریه در این ترور، نخست وزیر سوریه ؛ ناجی العطری در سفری غیرمنتظره ، یک روز بعد از ترور حریری به تهران سفر کرد و خواهان تشکیل جبهه واحد برای رویارویی با تهدیدات مشترک و برخورد با چالش های مشترک را مطرح کرد )٧٨ :٢٠٠٩ ,Sun(، ایران نیز که با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری ایران در جولای ٢٠٠٥، سیاست جدید هسته ای در تقابل با غرب در پیش گرفته بود، زیر فشار شدید امریکا، اروپا و اسراییل برای تعلیق غنیسازی قرار گرفته بود و پرونده هسته ای اش در فوریه ٢٠٠٦ به شورای امنیت ارجاع شده بود و در آستانه صدور اولین قطعنامه شورای امنیت ذیل فصل هفتم قرار گرفته بود، با استقبال از پیشنهاد سوریه ، دومین قرارداد نظامی را در ١٥ ژوئن ٢٠٠٦ برای مقابله با تهدیدات مشترک از سوی اسرائیل و امریکا امضاء کردند (٢ :٢٠١٣ ,Woolsey).
ایران و روسیه با وجود برخی مواضع مشترک همچون مخالفت با نظام تک قطبی، هژمونی و یک جانبه گرایی امریکا در نظام بین الملل ، گسترش ناتو به سمت شرق ، انقلاب هایرنگی، حمایت از صلح و ثبات در مناطق آسیایمرکزی و قفقاز (کرمی، ١٣٨٩: ١٣٣)، به دلیل تضاد منافع در مسائل رژیم حقوقی دریای خزر، برنامه هسته ای ایران ، صلح خاورمیانه و همچنین استفاده روسیه از کارت ایران در معامله با غرب (تعلل در تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر و عدم ارسال موشک های اس ٣٠٠) به منزلت استراتژیک نرسید (پوراحمدی و عباسی خوشکار، ١٣٩١: ٦٤-٦١) در مقابل ، روابط حسنه سوریه و روسیه قدمتی دیرین داشت و به زمان اتحاد جماهیر شوروی برمیگشت ."