خلاصة:
شناخت و فهم ماهیت و معنای بسیاری از پدیدهها، نیازمند گذر از معنای ظاهری و غور در اعماق معنایی آنهاست تا شناخت و درک انسان از آنها تکمیل شود و به شناخت واقعیتری از آنها نزدیک شود. یکی از روشهای شناخت، استفاده از روشهای فرا اثباتگرایانه است. امروزه یکی از روشهای درک و فهم امور و پدیدهها، استفاده از رویکرد «قدرت/ دانش» است که میشل فوکو، اندیشمند فرانسوی، متفکر مطرح در این حوزه شناخته میشود. وی رابطة قدرت و دانش و تأثیرات دوجانبة آنها را در ارتباط با پدیدهها و مفاهیم واکاوی میکند. «نقشه» از پدیدههایی است که شناخت واقعی آن به درک عناصر و عوامل بسیاری نیاز دارد. در نگاه نخست، نقشه بهعنوان یک پدیده، بخشی از یک حوزة جغرافیایی یا کل کرة زمین را ترسیم میکند، اما این تمام معنای نقشه نیست و با واقعیت فاصله دارد. درنتیجه، در این پژوهش برای نخستینبار از دریچة «قدرت/ دانش» با تأکید بر آرای فوکو، بهمعنای نقشه نگاه میشود و رابطة قدرت و نقشه با «روششناسی کیفی» بررسی میشود. نتایج این تحقیق نشان میدهد نقشه، نهتنها ابزار حکومت برای اعمال قدرت و سلطه است، بلکه بهعنوان «بازوی قدرت» به «القا» و «اعمال» قدرت کمک میکند. نقشه در چرخة تولید قدرت قرار میگیرد و به همان صورتیکه خود تولید و ساختة قدرت است، در بازسازی و تصویرسازی نظام فکری، قدرت تولید واقعیت دارد و فرد به سهولت اطلاعات مندرج در آن را بهعنوان واقعیتهای بازنماییشده باور میکند.
ملخص الجهاز:
از نگاه فوکو، علوم انسانی و اجتماعی جزئی از فرایند اعمال قدرت و روابط اعمال سلطه بر انسان هستند؛ بنابراین ، پرسش اصلی او این است که چگونه شکل های مختلف گفتمان علمی به عنوان نظامی از روابط قدرت ایجاد می شوند (دریفوس و رابینو، ١٣٧٦: ١٤).
به عقیدة فوکو و نیچه نظام های معرفتی و ارزشی در طول تاریخ ، آن طور که عامۀ مردم تصور می کنند، براساس دلایل عقلانی شکل نگرفته اند، بلکه مبنای تأسیس و توسعۀ این نظام ها به طور عمده خواست قدرت - و البته نه فقط به معنای سیاسی آن - بوده است .
همان گونه که مشاهده شد، نقشه ها معمولا از سوی حکومت ها و با هزینۀ آن ها به وجود می آیند و حکومت ها با توجه به سلطۀ خود بر سازمان های مربوطه می کوشند آن ها را به گنجاندن اطلاعاتی روی نقشه وادار کنند تا تضمین کننده و تحکیم بخش قدرت و سلطۀ آن ها باشد که البته در برخی موارد، این اطلاعات خلاف واقعیت اصیل است یا اطلاعات اصیل را تحریف می کند تا منظور آن ها فراهم شود.
همان طورکه در تمام این موارد مشاهده می شود، نقشه دیگر فقط یک پدیده و ابزار علمی نیست که به کمک دانش جغرافیا آمده باشد تا واقعیت های جغرافیایی را بازنمایی کند، بلکه ابزار و پدیده ای است که با پوشش و رنگ و لعاب دانش به خدمت قدرت درآمده است تا واقعیت اصیل را آن گونه که او می خواهد، نمایش دهد.